hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

سلام.قصد نوشتن نداشتم.تازه از مشهد اومدم.اون پست قبلی فکر نکنم کامل شه.چون حس اون روز پرید(یه صحنه جوگیر شدم خواستم از درس بنویسم دیدم به من نمیاد.) 

داشتم میگفتم رفتم تو وب پریا گفتم برم ببینم کی چی گفته(الان به عمق فضولی پی بردین؟) 

که واسه اولین بار به وبلاگ تینا و....پریا بگو دیگه همون افتتاحیه هه.چی بود.خب حالا بعدا تو پی نوشت میگم برین بخونین حالش رو ببرین. 

از وبلاگ تینا یاد بچگی هام افتادم.حالا میخوام ۲تا خاطره بنویسم که ازین حال و هوای غم آلود و افسردگی وبم رو دربیارم(واقعا داره از وبم حالم به هم میخوره.اه اه.چه لوس نوشتم.نه؟) 

خاطره ی ۱ـ بچه که بودم تو مهد کودک همیشه با پسرا دعوا داشتم(انقدر دوست داشتم تو مهد کودک با عشقم آشنا میشدم.خیلی حال میداد)من ذاتا نمی تونم ببینم به کسی زور میگن.این نامردا(پسرا)هم همیشه به دخترا زور میگفتن گاهی هم میزدنشون.راستی بگم من از بچگیم کوچولو و ضعیف بودم(خیلی هم قوی شدم.میخوام برم تو مسابقات کشتی کج گردن حریف رو خورد کنم)میرفتم پسرایی که دخترا رو اذیت میکردن(ازون اذیت های بچه ها نه ازونایی که الان میکنن)بزنم.اونا رو که نمیزدم هیچی کتک هم میخوردم.یه بار که همه ی پسرا رو تاب بودن من هم رفتم بینشون(از بچگی اهمیت نمیدادم.)اونا هم دست و پام رو گرفتن و انداختنم پایین (مرتیکه ی نامحرم).بعد از یه مدت کتک زدن پسرا برام عقده شده بود(هنوز هم هست.آقایون مواظب خودشون باشن)با یاسی رفتیم بالا پشت بوم و هر پسری که رد میشد به سرش سنگ میزدیم و زود میشستیم تا شناسایی نشیم(یه بار بزرگ شدیم این کار رو کردیم.پسره جوگیر شد شماره داد.ما هم زدیمش)تیرای من که خطا میرفت.یاسی یکی زد خورد تو سر یکی که از کجا همسایه مون در اومد.(اینا همه خاطره ی یکه)چند وقت پیش داشتیم از خیابون برمیگشتیم که دیدیمش.این بیچاره هم مثل من عقده کرده بود با صدای بلند گفت:یه بار داشتیم تو خیابون راه میرفتیم یهو یه سنگ خورد تو سرمون.... 

رفتیم تو کوچه ی خودمون.به یاسی گفتم فکر کنم دنبالمونه.دویدیم.به در خونه که رسیدیم برگشتیم دیدیم آیدا(خواهرم)داشته میومده پیش ما ماهم فکر کردیم اون یاروئه.آیدا کلی ذوق کرده بود که تونسته بود ما رو بترسونه.ازون روز هر وقت یارو رو میبینیم همین رو میگه.فکر کنم تنها راه ساکت کردنش اینه که یه سنگ بدم دستش کله مو هم بگیرم جلوش بگم بیا بزن.(اینم یه جورشه دیگه) 

۲ـ یه بار با عموم و خانواده اش رفته بودیم بیرون شهر.رفتیم آش گرفتیم.انقدر شور بود نصفش موند(من بگم شوره یعنی غیر قابل تحمله)با پسر عموم رفتم حساب یارو رو بذارم کف دستش 

.... 

من :میتونم یه انتقادی بکنم؟ 

آقاهه:خواهش میکنم.بفرمایید.ما خوشحال میشیم شتری هامون نظرشون رو راجع به غذاها بگن. 

من:غذاتون انقدر شور بود که اصلا خورده نمیشد. 

آقاهه ی مثلا انتقاد پذیر:چی؟غذا شور بود؟اصبلا.امکان نداره خانوم غذاهای ما حرف نداره.هرکی خورده ازش تعریف کرده.شاید شما کم نمک میخورین. 

من:اتفاقا من شور میخورم.غذاتون شور بود دیگه.شما که گفتین خوشحال میشین؟ 

همون لحظه یکی اومد آش گرفت.یارو بهش گفت:شما هر وقت أشتون رو خوردین به ما بگین شور بوده یا نه. 

و شماره ی الاچیقش رو گرفت.من گفتم:آقا غذای ما شور بود.شما اصلا انتقاد پذیر نیستین.....(پسر عموم) تو یه چیزی بگو. 

خیر سرم یکی رو آورده بودم دفاع کنه.فقط سرش رو تکون داد.در نهایت با یارو شرط بستم که اگه شور بود یه رانی به من بده اگه نبود .... (حتما هست) 

من که از هر موقعیتی استفاده میکردم تا یارو رو بکوبونم گفتم:این آهنگایی که میذارین خیلی غمگینه.بابا مردم میان اینجا دلشون شاد شه.نه این که یاد قرض هاشون بیفتن. 

خلاصه آقاهه گفت که اگه من باختم براشون یه cd مجاز شاد ببرم که چیز هم نداشته باشه. 

دیگه از مغازه در اومدیم ونیم ساعت رفتیم کنار آلاچیق شماره ی ۴تا آقایون غذاشون رو میل کنن(وقتی سر کل بیفتیم این میشه)پسر عموم خسته شد ورفت.من هم رفتم برسونمش راه رو گم نکنه بچه(کم کم ۲۵سالی داره بچه)وقتی برگشتم دیدم جا تره و بچه نیست. 

خلاصه کلی علاف شدیم آخرش هم نه اونا به cdشون رسیدن نه من به رانی.این آخریا که هر کی رد میشد من مثل این گارسونا میپریدم جلوشون میگفتم از غذاتون راضی بودین؟اونا هم یه حسی میگرفتن انگار جلو دوربین مخفی قرار دارن و نیم ساعت هم از کیفیت غذا تعریف میکردن. 

 

میگم به نظرتون من به درد وکالت میخورم؟آخه خیلی خوب بلدم حق آدما رو بگیرم(با حرف نشد با دعوا.باکی نیست)به دختر خاله ام میگم مثلا من وکیل میشم.یه زنیه میاد میگه من مهریه ام رو میخوام از شوهرم بگیرم.البته باهاش مشکلی ندارم اما حقمه(ازین چرندیاتی که امروزی ها میگن).من هم میگم شوورت نمیده بهت؟ 

اگه بگه نه(که حتما میگه)میگم فقط طلاق.شوورشم میندازیم زندان.اگه بگه آره میده یه جعبه شیرینی میخریم میریم مهریه گیرون.با نیم ساعت علافی یه شام هم مهمون میشیم.اسممونم میذاریم وکیل. 

پی نوشت:اگه به قشر خاصی توهین کردم معذرت میخوام.هدف خندیدن بود و بس. 

پی نوشت ۲ـ اسم اون دوست پریا که با وبش حال کردم سفید برفی بود

نظرات 13 + ارسال نظر
سانیا پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام
سفر ب خیر
خوش گذشت
شیطونی بودیا یلدا :)
وای تو وکیل بشی چی می شه همه خانوما میان سراغت این پستتو نشونشون بده کافیه

سلام.نه بابا عقده ای بودم.ببین من مثل این تینا نیستم که اعتراف کرده شیطونه.
خیلی هم مظلومم.نمیبینی؟شما من رو مظلوم گیر آوردین.بذار عشقم برگرده تک تکتون رو به صلابه (درست نوشتم؟) میکشه.
آره.تازه میخوام در دفترم بنویسم ورود اجنبی(آقایون)ممنوع.خودم هم بشینم خانوم ها رو اغفال کنم که از شووراشون جدا شن.

روانی پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:22 ب.ظ http://1psycho.blogfa.com

اره برو وکیب شو بعدا حقمنو از داداش صدرا بگیر

من عمرا برم پیش اون داداش نامردت.یه بار افتخار نداده بیاد اینجا.
ولی قول میدم ازدواج کردی طلاقت رو از شوهرت بگیرم(علاقه ی عجیبی به این کارا دارم)

مصطفی پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:12 ب.ظ

سلام سایت زیبایی داری.من حاضرم با شما تبادل لینک کنم
اگر مایل به تبادل لینک می باشید من را بانام:
××بزرگترین مرجع دانلود و ابزار وبمستر××
لینک کن سپس به من خبر به تا تو را با نام دلخواهت لینک کنم.
خداحافظ
به امید دیدار

چشم

اوکسین ادز پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:31 ب.ظ

ضمن عرض تبریک به شما بابت وبسایت فوق العاده تماشایی و همه پسندی که به ثبت رسانده اید من معمولا از کمتر وبسایتی خوشم می آید از تمام بخش های فوق العاده زیبای وبلاگتان دیدن کردم و بسیار لذت بردم ولی جای یک سری چیزهایی که باعث افزایش بازدید و زیباتر شدن و حرفه ای ترشدن وبلاگتان می شود را خالی دیدم
راستش رو بخوای حیفم آمد سیستمی را که این خدمات را ارائه میدهد به شما معرفی نکنم
برای عضویت در این سایت میتوانید از طریق لینک زیر اقدام کنید:
http://www.oxinads.com/?a=22810
امکاناتی که این سیستم به شما ارائه می دهم عبارتند از سیستم تبادل لینک ودیکشنری آنلاین و سیستم پیام نما (غیر فعال) وفرم تماس با ما و رتبه سنج گوگل و وضعیت یاهوو بسیاری از خدمات ارزنده دیگر کافیست در سایت زیر ادرس وبلاگ و شماره حساب بانکی خود را درج نمایید..در هر کجا که هستید..بعد از 24 ساعت تاثیر انرا خواهید دید در ضمن با عضویت و تلاش در این سیستم میتوانید درآمد بسیار زیادی کسب کنید این سیستم یکی از قویترین و بهترین سیستم های موجود در ایران است
عضویت سریع فقط از اینجا
http://www.oxinads.com/?a=22810
http://www.oxinads.com/?a=22810
حتما برای فعال شدن حسابتان باید کد بنرها را در سایتتان قرار دهید
این دعوت نامه مانند نقشه گنج بسیار بزرگی است که ما به شما رایگان هدیه دادیم فقط دست یابی به این گنج بزرگ بستگی به تلاش و پشتکار شما دارد که حتما آن را به دست می آورید
با آرزوی روزهایی پر از پول و شادی
و رسیدن به آرزوهای بزرگ شما و دوستدارانتان

خواهریت پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام عزیزم،
خدا میدونه چقدر خوش حال شدم، که با خدا آشتی کردی (بوس).
عزیز دلم، هیچ وقت از هیچ کس نترس، چون هیچ کس تو این دنیا بجز خدا قدرتی نداره ،
اگر اون نخواد هیچ کس هیچ کاری نمیتونه بکنه، تا اون نخواد نه کسی خار میشه و نه کسی عزیز،
همیه موجودات وابسته به اون هستن، پس بجز خدای قادر و بزرگ از هیچ کسه دیگه نترس(فقط به همه به آسانی اعتماد نکن).

نمیدونی چه حالی شدم وقتی دیدم میخوای دوباره نماز خوندن رو شروع کنی، خدا رو شکر میکنم که در هیچ زمانی بنده هاش رو تنها نمیزاره.

خواهر عزیزم، اون دفعه که گفتی فقط میخواستم یکی دلداریم بده، همه نصیحت میکنن، میخوام بهت بگم اگه دوستت نداشتیم، تشویقت میکردیم که اون کاری رو بکنی که نادرست هست،
ولی همینطور که خودتم گفتی، همه اونها، سانی و مونس بقیه که نصیحت کردن، بدون که دوست داشتن، و میخواستن صدمه ای نبینی.
پس دیگه هیچ وقت نگو کسی دوست نداره یا اضافی هستی، همیشه یادت باشه، خدا هیچ وقت کار بیهوده نمیکنه،اگر دوست نداشت به این دنیا نمیفرستادت، و خلقت نمیکرد.
خلاصه این که برو شکرش رو بکن که هرچی شکر کنی بازم کمه، در ضمن شکر این رو بکن که مادر و پدری بهت داده که از جونشون بیشتر دوست دارن.

خواهری، قصدم نصیحت نبود، فقط میخواستم چشاتو باز کنم، جهان رو زیباتر ببینی.
مراقب خودت باش عزیزم، (سعی کن دل کسی رو هم نشکنی، اگه کسی هم دل تو رو شکوند، به هیچ کس شکایت نکن،فقط به خود خدا بگو، که خوب دل شکسترو میخره).

یا حق

سلام.من قهر نبودم فقط ازش ناراحت بودم هنوز هم هستم.چون همیشه کاری که خودش دوست داره رو میکنه.نه کاری که من میخوام.چرا این همه آدم با عشقشون حال میکنن رو نمیبینه حالا به ما که تو روابطمون تنها چیزی که نبود هوسه گیر داده و هی میخواد ازه م جدامون کنه؟
خوهار جون کاش حالم رو میفهمیدی.دور از جون مثل کسانی که یکی از اعضای خونواده شون رو از دست دادن نصف شبا از خواب میپرم.تا صبح گریه میکنم.
هیچ وقت نخواستم دل کسی رو بشکنم.اما نمیدونم چرا همه دلم رو شکستن از عشقم گرفته تا اون غریبه ای که اسمش رو هم نمیدونم.مگه من آدم نیستم؟مگه من دل ندارم که باید اینجوری باهام رفتار بشه؟

پریا پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:52 ب.ظ

میدونی من از چی نوشتنت خوشم میاد؟! از این چیزایی که تو پرانتز می نویسی!!

ای شیطون.همه ی نکات چیز دار تو پرانتزه.پریا چی کار کنم؟یعنی من هم بگم باشه برو؟

دوستدار ایرانیان پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:47 ب.ظ

ضمن عرض تبریک به شما دوست عزیز که توانسته اید با زحمات فراوان وبلاگ بسیار زیبای خود را به ثبت برسانید...و تشکر فراوان بابت مطالب بسیار ارزنده و فواید ان برای هر بازدید کننده ای...شما را به گروه بزرگ اوکسین ادز جهت درج وبلاگ خود و زیباسازی محیط وبلاگ، به ازای ثبت وبلاگ و واریز پول توسط ما به شماره حساب بانکی شما دعوت مینماییم...
ثبت نام با شما....بازدید روزانه از وبلاگتان و واریز پول به حساب بانکی شما توسط ما...کافیست در سایت زیر ادرس وبلاگ و شماره حساب بانکی خود را درج نمایید..در هر کجا که هستید..بعد از 24 ساعت تاثیر انرا خواهید دید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
عضویت سریع:
http://www.oxinads.com/?a=22810
همچنین سایت های پر بازدید ایران ، عضویت فعالی دراین گروه دارند....به ازای هر کدام از وبلاگهایتان پول در میاورید......تعداد زیاد اعضای این گروه نشاندهنده رسمیت این گروه و هیچ گونه سوء استفاده است. فقط وبلاگ خود را ثبت نمایید و پول پارو کنید...بدون هیچ گونه چشم داشت و تضرر مالی....در هر کجا و در هر زمان و درهر وضعیت مالی که هستید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
عضویت سریع فقط در اینجا:
http://www.oxinads.com/?a=22810
http://www.oxinads.com/?a=22810
ما منتظر شماییم به ما بپیوندید
درضمن برای فعال شدن حسابتان باید کد بنر ها را در سایتتان قرار دهید
به اطلاع شما می رسانیم در جهت تشویق شما سروران گرامی سیستم اوکسین ادز جشنواره تابستانه از اول تیرماه به مدت یکماه برگزار می گردد که کارکرد کلیه اعضاء 50 درصد بیشتر محاسبه خواهد شد.
بعنوان مثال اگر شخصی در طول یک ماه 100 هزار تومان درامد کسب نماید 50 هزار تومان هم به پورسانت وی اضافه خواهد شد و مجموعا 150 هزار تومان دریافت می نماید.
این فرصت طلایی را از دست ندهید

سریال تاریخی Iljimae 2008 - ایلجیما زورو پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

نام سریال : Iljimae
ژانر : تاریخی - رزمی
تعداد قسمت ها : 20
محصول شبکه : SBS
در دوره ی سلسله ی جوسئون ، ریانگ در روز به عنوان یک گانگستر بی فایده در بازار فعالیت میکرد اما در شب او یه دزد جوانمرد است کسی که از دولتمردان فاسد صاحب منصب دزدی میکرد تا به فقیران بدهد. شهروندان فقیر فقط اون رو به عنوان « ایل جی مائه » می شناختند. بونگ سون دختری خنده دار است که دارای هنر جنگی خوبی است و به عنوان یک کلاه بردار زندگی می کند.
http://shoop.ir/?num=1241769415

تینا پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ب.ظ http://tinak.blogfa .com

سنگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

نه یلدا!
خییلی خطرناکه یلدا!

راستی تو چند سالته؟

آره.ازون سنگایی که ظاهرشون گنده است توشون پوکه(راست میگم من)
آره میدونم.اما مگه پسرا من رو از رو تاب انداختن خطرناک نبود؟
۱۶سالمه.به نظر چقدر میام؟این حرکاتم که به ۱۰ساله ها میخوره.نه؟

خواهریت پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ

سلام،
چیه؟ فکر کردی فقط خودت عاشقی، بقیه دل ندارن؟ ما هم آدمیم ها!!
فکر کردی فقط خودت احساستت قلمبس؟
ما هم عاشق شدیم، میفهمیم چه حالی داری، من گفتم هوس ولی نه اون هوسی که تو فکر میکنی،
منظورم اون کششی هست که بین جنس مخالف هست، اونجوری که خدا دوست نداره، اونجوری که شیتان دوست داره،
همه بهت میگن، با عقل ت تصمیم بگیر نه احساس، تو اون عشقی رو دوست داری که، از خدا دورت کنه،
یا اون عشقی که به خدا نزدیک ترت کنه؟
نازنین،فکر نکن اگه اون آقا پسر نباشه تو دیگه نمیتونی زندگی کنی، این حالت نشون میده که فقط داری با احساستت تصمیم میگیری،
ما هم عاشقیم میفهمیم تو چی میکشی، ولی این احساس چه بخای قبول کنی یا نه ،زود گزره، ممکنه الان از دسته من ناراهت بشی،
ولی بعدها که بزرگ تر شدی، بر میگردی به عقب نگاه میکنی، میگی اون بنده خدا بی راه هم نمیگفت.

عزیزم، نمیدونم خدا رو چقدر قبول داری، ولی این رو بدون، خدا هیچ وقت کاری به ضرره بنده هاش انجام نمیده، هر کاری که میکنه به صلاحشونه،
ولی ما انسان ها فکر میکنیم هر کری که خدا انجام داد و ما دوست نداشتیم، حتماً خدا مارو دوست نداره، ولی درست بر عکس، خدا همیشه صلاحه بندهاشو میخواد،
خیلی وقتا ممکه اتفاقی بیفته که ما دوست نداشته باشیم، ولی بعده ها متوجه میشیم که چه خطره بزرگی از سرمون رد شده.

خواهره گلم، این همه صحبت کردن های من فقط و فقط، دلیلش یک چیزه، نمیخام خدایی نکرده، کاری انجام بدی، تصمیم بگیری که دیگه راهه برگشت نداشته باشه، بعداً پشیمون شی، و تا آخره عمر عذاب اون تصمیم نادرست رو بکشی.
عزیزم، به خدا اعتماد کن، ایمان داشته باش که بهترین کار رو برات انجام میده، خدا حتی بیشتر از مادرت دوست داره، بهش توکل کن، ازش به خواه هرچی خیرو صلاحته بهت بده،
تو هم سعی کن به خاطره خدا جلوی نفست رو بگیری، برا یک بار هم که شده این کار رو انجام بده، بعد ببین خدا باهات چیکار میکنه، پشیمون نمیشی،
چیزی که زیاده پسر(نگو این با بقیه فرق داره، اگه میتونستم بهت ثابت میکردم، پسر های خوب زیادن).

امیدوارم برا چند دقیقه هم که شده به حرف های این خواهرت فکر کنی، که خیرو صلاحت رو میخواد.
(نازنین اینو خودمونی بهت میگم، در هر زمان و مکانی و در هر شرایطی از خدا روی برنگردون، و همیشه بهش اطمینان داشته باش که بهترین کار رو برات انجام میده، یک چیز حیاتی دیگه اونم اینکه: نماز رو یادت نره، نازنینم نماز بهترین راه ارتباط با خداست، با نماز میتونی همه کارتو درست کنی، هیچ وقت ترکش نکن خوشکلم)

مراقب خودت باش عزیزم،همه دوست داریم(بوس)
یا حق

سلام عزیزم.همه ی اون کارایی که میگی رو کردم.فراموشش نکردم اما از خدا خواستم کمکم کنه.از ته دل صداش کردم.خدا هیچ وقت امید رو از من نگرفت.اما دیشب نا امید بودم.
فکر میکنی چه اتفاقی افتاد؟اون اومد.با من حرف زد وادامه ی مذاکراتمون موند واسه امروز.
من دیروز ازین ناراحت بودم که تو این بازی همه حق انتخاب دارن جز من.فکر کنم خدا خواست به من نشون بده میتونم انتخاب کنم.
حالا که انتخاب با هردومونه یا قطع رابطه میکنیم(البته قبلش بهش میگم اگه به سن ازدواج سیدیم و هنوز هم رو دوست داشتیم اون موقع باهم حرف میزنیم.)اگر هم باهاش ادامه دادم فقط سعی میکنم بشناسمش.شاید اینجوری خیلی از مشکلات حل بشه.اینطور نیست؟
راستی تو که دختری بهت میگم.من دیشب میخواستم نماز بخونم(دوباره برگردم پیشش)اما نشد(میفهمی منظورم رو؟)اما همینجوری باهاش قهرم.
راستی خدا چرا میگه نباید وقتایی که پ.ر.ی.و.دیم نماز بخونیم؟تازه بعضی ها قرآن رو هم منع کردن.مگه دست خودمونه؟

پویا جمعه 12 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:16 ب.ظ

سلام خوبی ؟
اومدم فقط حالتو بپرسم

سلام داداشی.کجایی دلمون تنگ شده واست.بهت حق میدم نخوای بیای اینجا.شاید با نوشتن اون پست وجهه ی تو رو خراب کردم.معذرت میخوام.
راستی بهش زنگ زدی؟من باهاش حرفیدم اما فقط یه ربع.
راستی پست جدیدم رو اگه میشه بخون و نظرت رو بگو.اگه نمیگی پررو ام میخوام بگم اگه تونستی بگو کیمیا(سعید)هم بخون.مال اونه

خواهریت جمعه 12 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 06:30 ب.ظ

سلام نازنینم،
خدا رو شکر میکنم که هیچ وقت بنده هاشو تنها نمیزاره.
شاید درک نکنی، ولی وقتی دیدم که نوشتی... اینقدر خوش حال شدم که نگو.
عزیزم اگه نظره منو بخوای میگم اولین مورد (قطع رابطه میکنیم) خیلی بهتره و به نفه هردو تون هست، آقا سعید هم اگه عاقل باشه
و با احساسش تصمیم نگیره، قطع رابطه میکنه، فقط نازنین حواست باشه اگه قطع ارتباط کردین، دیگه بهش فکر نکن.
راه دوم خیلی خطرناکه ، ممکنه الان فکر کنی بگی میتونی خودتو کنترل کنی ولی وقتی بیشتر با هم باشین، این ارتباط عادت میشه،
اون موقع دیگه جدا شدن خیلی سخت میشه و ممکنه خدایی نکرده مشکلتی براتون پیش بیاد، هم به تو صدمه خواهد رسید هم به اون.
عزیزم، دعا میکنم که ایشالا این ارتباطو با تصمیم محکم قطع کنید، ممکنه الان ناراحت شی، ولی یه 4، 5 سال دیگه خودت متوجه میش از چه خطری گذشتی،
ممکنه الان بخواندی به این چیزا ولی وقتی بزرگ تر شدی متوجه میشی.

در رابطه با اون مورد: خدا پاک متلقه، بنابراین هرکس که بخواد باهاش صحبت کنه، حداقل باید از نظره جسمی پاک باشه، چون خدا هرمت داره،باید هرمتشو حفظ کنیم،
اکثرا میگن خوندن قران، دست زدن به نام پیامبرو امامان و خدا جایز نیست، حتی میگن تو مسجد هم نمیشه رفت.(آقایون هم همین حالت رو دارن، ج ن ب که میشن باید قسل کنن، بعد نماز بخونن).
ولی تمام این حرفا مانع نمیشه که همینجوری با خدا صحبت نکنی، تا بعد که تموم شد نمازاتو شروع کن.
قربون خواهر کوچولیه نازه خوشکلم برم.
خواهری اگه دوست داشتی، با آقا سعید که صحبت کردی نتیجشو به ما هم بگو، امیدوارم که به خیر خوشی تموم بشه.
مراقب خودت باش، مارو از خودت بیخبر نزار، میبوسمت نازنین.
یا حق

سلام.امیدوارم اجازه بدین که خودم انتخاب کنم.اول از همه:از حرفایی که میزنم ناراحت نشو.همونطور که من نشدم.
ببین خواهری وقتی این موضوع رو تو وبلاگم مطرح کردم تقریبا مطمئن بودم کی چی میگه.اما میخواستم هرکس نظرش رو وعلت اون رو بگه.من از همه استفاده کنم و با استفاده ازونا تصمیم بگیرم.یا رابطه رو قطع کنم و یا با کمک خواهریم و بقیه ی دوستام یه جوری باهاش باشم که ضرر نکنم.
اون همیشه به من میگه ما به هم نمیرسیم چون از هم دوریم.اما من میخوام خودمون به این نتیجه برسیم که شاید به درد هم نمیخوریم.بهت قول میدم اونقدری بزرگ شدم که بتونم جلوی ضرر رو بگیرم.
اما ازین بابت مطمئنم که بعد تابستون تموم میکنیمش.البته رابطه رو(شاید بازم هم رو دوست داشته باشیم.اما تا وقتی به بلوغ فکری کامل نرسیده باشیم کاری نمیکنیم که موجب ضرر هردومون بشه.منظورم قول و قرارهاییه که خیلی ها میذارن)
در مورد اون مسئله ی تو پرانتز هم من نمیدونستم(چشم و گوشم رو وا کردی)من با خدا حرف میزنم اما اون چجوری باهام حرف بزنه؟مگه خدا خودش نگفته کلامش آدم رو آروم میکنه؟آرامشی که قرآأن به من میده انکار ناپذیره.
چرا مراجع دینی من رو ۱هفته در ماه یعنی یک جهارم عمرم ازین آرامش محروم میکنن.واسه همین مسائل مرجع تقلید رو قبول ندارم(این بحث طولانیه که نیاز به ۴ساعت بحث داره)
بهت میگم اما به شرطی که قول بدی هر تصمیمی که گرفتم کمکم کنی.
تو هم همینطور عزیزم.چشم.(راستی این یا حقی که آخر حرفات میگی یعنی چی؟)
راستی هنوز نمیخوای خودت رو معرفی کنی؟من تو رو میشناسم؟از بچه های وبی؟

خواهریت شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام عزیزم،
خوش حالم که به یه نتیجیی رسیدی. من کاره یی نیستم که بخوام چیزی رو بهت تحمیل کنم، از اول هم
قصدم این بود که بهت کمک کنم تا بتونی راهی رو انتخاب کنی که صدمه نبینی، حالا هم خودت مختاری
که هرطور دوست داری تصمیم بگیری (اما با عقل نه احساس پیشنهاده منه)، من هم تا جایی که از دستم بر بیاد کمکت
میکنم عزیزم، رو من حساب کن(البته اگه مارو قبول داری).

(اینو تو پرانتز میگم،چون قبلاً دربارش گفتم، فقط میخوام مواظب باشی، و یه هشدار کوچولو، اونم اینکه ،
مواظب باش اگه ادامه دادی ،برات عادت نشه چون در آمدن از این عادت و احساس خیلی سخت میشه)

عزیزم صحبت کردن با خدا قانون داره، خوده خدا میگه فکر نکنید هر کسی خواست میتونه با من صحبت کنه،
نه اینکه خدا با هرکس صحبت نمیکنه، نه ، منظورم اینکه خدا میگه فقط آدم هایی که خدا دوسشون داره،اجازه
میده که با خدا صحبت کنن،خدا میفرمایند، هر موقع که من بخوام با بنده هام صحبت کنم،اونا با من صحبت میکنن،
پس هر موقع که میبینی داری با خدا صحبت میکنی، بدون که اول خدا خواست که با تو صحبت کنه، بعد تو شروع کردی به صحبت،
یعنی هر موقع که با خدا حرف میزنی خدا هم داره باهات صحبت میکنه، نتیجش رو بعداً میتونی تو کارات ببینی،
وقتی میبینی همه کارات پشته سره هم درست میشه، یا حال خیلی خوبی داری، یا همونجا که گفتی میخواستی خدا رو بغل کنی،
خدا داشته نگات میکرده.
آخرش اینکه خدا همیشه مراقب بنده هاش هست و بهترین هارو براشون انتخاب میکنه ولی حیف که ما بنده های خوبی نیستیم،
اصلا به فکرش نیستیم، شکر نعمت هاشو رو نمیکنیم.

یه نکته مهم اینکه ، اون چیزی رو که گفتی مرجعت میگه ،ربطی به اون بنده خدا نداره، اصلاً مراجع از خودشون که حرف نمیزنن،
همه احکام از طرف خداست، اونها فقط اونهارو از حدیث ها و آیات قران استخراج میکنن، فقط همین.
اون 1 هفته رو هم خود خدا تو قران فرموده، فرمودن، خانم ها مدتی در ماه خون میبینند، در اون مدت هم باید نماز نخونن، تا پاک شن،
اتفاقاً در این مورد احکام کاملی رو خدا فرموده، همینطور در مورده انواع خونهایه دیگه، مثله حاملگی و ... احکامه اینا همه تو قران امده.

و اما این یا حق، بحث طولانی داره، خلاصه اش اینکه : در پناه حضرت حق.

اهان اون مورده مهم اینه که، میگن اگر مرجع نداشته باشی، بقیه عمل هات ممکنه مشکل داشته باشه، حتی نمازت،
چون ما باید از کسی تقلید کنیم، چون خودمون علم کامل نداریم که بخوایم احکام رو استخرج کنیم، این نکته خیلی مهمه، حتماً مراقب باش.

عزیزم، من خواهر ندارم، تو مثل خواهرم،هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام میدم و کمکت میکنم ایشالا.
(اگه در باره احکام سؤالی داشتی بپرس تا اونجا که بتونم کمکت میکنم)

مراقب خودت باش خواهر عزیزم، میبوسمت.
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد