hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

تولد

یک سال با هم بودیم.یک سال نزدیکترین دوستای هم بودیم.یک سال من برات حرف میزدم و بی هیچ گلایه ای به حرفام گوش میدادی.یک سال تو غم ها و شادی هام شریک بودی.روز اول فکر نمیکردم دوستیمون انقدر دووم داشته باشه.فکرشم نمیکردم این همه دوستای خوب از طریق تو پیدا کنم.

وبلاگ جونم تولد یک سالگیت مبارککککککککککک.

تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک......زیگ زاگ زیگ زاگ میخونیم با دلی شاد اینم کادوی جشنت تولدت مبارک باد

مرکز ناباوری

تو کوچه ی خاله ام یه جایی هست که سر درش نوشتن مرکز ناباروری.اولین بار که از جلوش رد شدم با خاله ام اینا بودیم.شوهر خاله ام کنار اون مرکز نگه داشت تا از سوپری که اونجا بود خرید کنن.همه

از ماشین پیاده شدن و فقط من و پسر خاله ام تو ماشین بودیم..که یهویی چمم به تابلویی افتاد با این عنوان:مرکز ناباوری

گفتم حتما کلینیک مشاوره ای چیزیه.شروع کردم به داد و بیداد:من باورم نمیشه.باورم نمیشه.بریم مرکز ناباوری.

و بعد در ماشین رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون.به طرف آسمون خراش مرکز ناباوری رفتم.پله ها رو شیش تا یکی رفتم بالا.آخه تا حالا تو اینجور ساختمونای خوشگل نرفته بودم.به درش

که رسیدم در خودش باز شد.اومدم برم تو که با صدای خنده ی پسر خاله ام به خودم اومدم.برگشتم و با عصبانیت گفتم چیه؟

دیدم داره به تابلو نگاه میکنه.عقب عقب اومدم تا بتونم نوشته ی رو تابلو رو یه بار دیگه بخونم.اینبار با چشمایی که از فرط دقیق شدن ریز شده بود(آخه فکر میکردم اون گوشه کنارا یه چیز ریزی

نوشته که من ندیدم)نوشته ی درش روی تابلو رو خوندم:مرکز ناباروری

همینطور که از خجالت سرخ شده بودم رفتم نشستم تو ماشین.و دعا میکردم کسی من رو ندیده باشه.

هنوز هم وقتی از جلوی اون مرکز رد میشم بی اختیار میزنم زیر خنده.کاش اول چشمام رو باز میکردم بعد وارد جای که نمیشناختم میشدم

ازین قبیل سوتی های من کم نیستن.مثلا یکیش همین چند روز پیش.زنگ ادبیات بیکار بودیم نشسته بودیم از بچگی هامون میگفتیم.یکی از دوستام گفت:ما تو راهنمایی یه دبیری داشتیم که گوشاش خیلی تیز بود.....

پریدم وسط حرفش:مگه مرد بود؟

نه چه ربطی داره؟

پس تو گوشاش رو چجوری از زیر مقنعه دیدی؟

همه زدن زیر خنده.به خیال اینکه من دارم شوخی میکنم.اما من خیلی جدی سوالم رو تکرار کردم:میگم چجوری گوشاش رو از زیر مقنعه دیدی؟

یلدا شوخی یه بارش قشنگه.بس کن.

من که هنوز تو فکر گوشای خانومه بودم حرفش رو اینجوری برداشت کردم که سوالم خیلی بدیهی بوده.با قیافه ی متفکرانه(همون یافتم یافتم)گفتم:آها گوشاش انقدر تیز بوده از زیر مقنعه هم دیده میشده.

باز همه زدن زیر خنده.من که دیگه نمیخواستم مضحکه ی خاص و عام بشم بحث رو عوض کردم و افکارم رو برای خودم نگه داشتم.اما یادمه تا آخر ساعت هیچی از حرفای بچه ها نفهمیدم چون داشتم

به این فکر میکردم این چجوری فهمیده دبیرشون گوشاش تیزه......

پی نوشت:اگه شما هم جای من اون ساختمون آسمون خراش رو می دیدین تنها چیزی که احتمالش رو نمیدادین این بود که اونجا مرکز ناباروری باشه.یعنی ما این همه نابارور داریم؟من فکر میکنم

تعداد نا باورا(کسایی که نمیخوان حقیقت رو باور کنن یکیشونم خودمم)خیلی بشتره از تعداد نا