hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

امروزتو مدرسه خیلی دلم گرفته بود.از صبح تا ساعت سوم همینجوری بودم.دوستم هرکار کرد که بخندم موفق نشد.آخه دلیلی واسه خندیدن وجود نداره.

بعد ازساعت سوم با زهرا رفتیم بیرون.نمیدونم چی شد که بحث به کیمیا و خاطراتش کشیده شد.یاد اون روزایی که من باهاش لج میکردم.یاد وقتی که آی دی من

رو باز کرده بود و تو ادلیستم اسم یه پسری رو دیده بود.بدون اجازه ی من پاکش کرد.منم ازون ور میرفتم تو آی دیش همه رو ایگنور میکردم و خودمم همه ی اونایی

که کیمیا پاک کرده بود رو دوباره اد میکردم.این خاطرات اونقدر شیرین بود که حتی وقتی ازش حرف میزدم هم یه جوری میخندیدم که صدای خنده هام تو تمام

سالن میپیچید و به خودم برمیگشت.رفتم تو پارسال.تو اون وقتایی که یهو وسط زنگ به سرم میزد برم تو حیاط بدوم.تو اون روزایی که تو سالن میشستیم و گدایی

میکردیم.تو اون روزی که....

روز آخر پارسال بود و چهارشنبه.اول میخواستیم 5شنبه رو هم بریم اما چون واسمون امتحان گذاشتن ما هم نرفتیم.میدونستیم که سال دیگه خیلی از بچه ها تو این

جمع نیستن.کل روز رو زدیم و رقصیدیم.همیشه هم من باید میرقصیدم.حالا پارسال که چیزی نبود.امسال میگم مگه رقاص مجانی گیر آوردین؟بچه ها هم یه سکه میندازن کف دستم.میگم اینم پوله؟این ساختمون دانشگاه کناری خیلی بیشتر بهم میدن.....

داشتم از روز آخر میگفتم.همینطوری که تو سالن ها میدویدیم دیدیم بچه های کلاس یاسی شون میز دبیرشون روآوردن وسط سالن.منم طبق معمول آتیش بیار معرکه شدم گفتم برین صندلیش رو هم بیارین.بچه ها صندلی رو آوردن.من احمقم صندلی رو گذاشتم رو میز.خودمم پریدم بالا وشروع کردم به ترقص.حالا نرقص کی برقص.

که یهو دیدم دورم خالی شده.برگشتم دیدم معانمون داره میاد طرفم(با یه فلک و ترکه تو دستش)ازون بالا پریدم پایین و دویدم تو اولین کلاسی که درش باز بود

یعنی سوم ریاضی(همون کلاس یاسی شون)پشت یکی از میزا قایم شدم و به خیال خودم از مهلکه گریخته بودم.اما....به قول معروف یه باز جستی وروجک

دوبار جستی وروجک آخر گسستی وروجک....از شانس من خانوم ش(معانمون)اومد تو همون کلاس.اول شروع کرد به داد و بیداد که سالن رو گذاشتین رو سرتون.

بعد گفت این شلوغیا کار کدوم....بود؟گفتم ما که آخرش باید تنبیه شیم بهتره جوانمردانه خودم رو معرفی کنم.پا شدم گفتم من بودم خانوم.

خانوم ش:تو رو که خودم دیدم بقیه کی بودن؟

اونا که همه هم کلاسی بودن و هم رو لو نمیدادن توشون من غریبه بودم.همه با اضطراب نگام میکردن

من:خانوم کسی نبود که فقط من بودم.خودم میزدم خودم میخوندم خودمم میرقصیدم.

خانوم ش:تو که همینجا وایسا کارت دارم

من:خانوم باور کنین فقط من بودم.

خانوم ش:پس فقط خودت میخوای تنبیه بشی؟

من:حالا خانوم این روزای آخرم هست شما هم سرتون شلوغه .من دیگه رفع زحمت میکنم.ایشاا... در یه فرصت دیگه مزاحمتون میشیم.فعلا.....

تا اومد یه چیزی بگه در رفتم.

چقدر با زهرا به دیوونه بازیهامون خندیدیم(حالا بماند که من کلی از یاداوری اون روز حرص خوردم که چرا این احمقا به من نگفتن که خانوم ش داره میاد)

و خنده ی ما فقط چند دقیقه بود.دوباره رفتم تو لاک خودم......

امروز داشتم به این فکر میکردم وقتی شادی میره دیگه برنمیگرده.مثل یه آدم که میمیره و دیگه نمیشه جای خالیش رو پر کرد.مثل کیمیا که وقتی رفت دیگه برنگشت.

مثل خاطرات خوب که هیچوقت برنمیگردن....(خوبه این یه سال گذشته رو دارم که هروقت بهش فکر میکنم بتونم بخندم)و مثل خوشبختی که اگه رفت دیگه

هیچوقت برنمیگرده....

سوم ریاضی

سلاااااااام.آخ که دلم واسه همه تون اندازه ی یک نخود شده.نمیدونم از کجا بگم.

چشم به هم زدیم امتحانای میانترم شروع شده و......چرا درسای سوم این شکلیه؟اه اه اه.اون از اون هندسه که اصولا تو مخ هیچکس نمیره اون ازون تاریخ که....ببخشید بعد از ۲ماه اومدم دارم یه ریز غر میزنم.بگذریم.......

اول مهر امسال مسخره ترین اول مهر بود.من که خودم زیاد نمیفهمیدم اما وقتی زهرا از کارای پارسالم میگفت خنده ام گرفت.

روز اول مهر دست زهرای  بیچاره رو گرفتم و ازین سالن به اون سالن.از بالا پشت بوم و حیاط و کلاس ها بگیر و برو تا دستشویی ها و اون راهروی ته حیاط.وقتی دسشویی دبیرها رو دیدم اولین سوالی که به ذهنم و بلافاصله رو زبونم بود :دبیرای مرد هم از همین دسشویی استفاده میکنن؟

خلاصه روز اول تمام مدت دویدم.یادمه همه میگفتن این دیگه کیه؟(آخه مثل این بچه ها که اولین بار تو فضای باز ولشون میکنی هی بالا پایین میپرن شده بودم)پیرارسال هم که محشر بود.روز سوم مهر ساعت دوم توی دفتر خودکار به دست.بنویس:تعهد میدهم .....معلومه دیگه روز سوم مهر یکم فقط یکم خوشحال بازی در آوردم و سر کلاس رقصیدیم و....

با این اوصاف اول مهر امسال واقعا بدون هیچ دردسری سپری شد.هر روز منتظر بودم که فردا اون دختر خونه خراب کن دوباره برگرده.اما حالا جاش یه دختر ساکت و درسخون و به قول نسترن بچه مثبت روی نیمکت نشسته بود.دختری که امسال درس میخونه از رو دیوار نمیپره در دفتر رو نمیزنه فرار کنه.ادای دبیرها رو در نمیاره.خودش به تنهایی نقش یک گروه موسیقی رو اجرا نمیکنه.و....

اول سال از خودم خیلی دلگیر بودم که چرا اجازه دادم اون اتفاق انقدر تو روحیه ام تاثیر گذاشت.اما حالا به این دختر لوس و مظلوم و کم حرف عادت کردم.

البته امسال هم همچین مثبت مثبت هم نشدم.به جز اون یه باری که راهپیمایی رو پیچوندیم و ته حیاط قایم شدیم و اون باری که از در مدرسه به عنوان تاب استفاده کردم و روش نشستم و زهرا تابم داد و افتادم و اون باری که یه سخنرانی کسل کننده اون تو هوای زیر صفر درجه تو حیاط رو پیچوندم(این رو یادم باشه توضیح بدم)و این دفعه ی آخر که حوصله ی کامپیوتر نداشتم و نقش یه آدم دلدرد رو به موت رو بازی کردم و از بچه ها مسکن میخواستم و کلاس رو بهدلیل حالت تهوع بیش از حد پیچوندیم(با همکاری زهرا)خطای دیگه ای ازم سر نزده.اینا رو اعتراف کردم و توبه میکنم.البته این رو یادم رفت بگم که هروقت تو سالن یکی از بچه مغرورها راه میرفت در کلاسی که توش یه دبیر خشن بود رو میزدم و فرار میکردم دبیره هم مچ اون بدبخت رو میگرفا(آخ دلم خنک شد.ازین توبه نمیکنم.راستی تو دانشگاه هم میشه ازین کارا کرد یا کلاسا بی در و پیکرن یا مثلا چون دختر پسر مختلطن در رو باز میذارن؟)

دیگه از چی بگم؟حالا یکم هم از درس.کسی میدونه چرا ۹۰درصد دخترا هندسه نمیفهمن؟تا حالا واسه شما هم پیش اومده از یه دبیر مرد(مرد بودنش مهمه)انقدر بترسین که لبتون تبخال بزنه؟

دیروز این اتفاق واسم افتاد و امروز هم از یک طرف بچه ها رو ماچ کردم.فردا میبینم رو لب هرکدوم یه تبخال زده این هواااااااا.تو درسای امسال حسابان رو دوست دارم البته اگه همون ۳صفحه ی مثلثات رو حذف کنن عالی میشه(من نمیتونم حفظشون کنم.)امسال اولین سالیه که دبیر مرد داریم.به نظر من دبیرای مرد بهتر از زن ها درس میدن نمیشه از اخلاقشون سو استفاده کرد سر کلاس مجبوری به درس گوش بدی و امتحاناشونم سخته.استثنا هم دارن ها.

دیگه از چی بگم؟ها راستی از خواهری و علی و زهرا جونم که نذاشتن در این کامنت دونی بسته بشه ممنونم.دلم واسه همه تون(پریا و مونس و کیانا و خواهری و سیاوش و اون نوشین و این نوشین و داداش مصطفی جوووووووونم و حتی پویا که مورد غضب مصطفی قرار گرفت) تنگ شده.

راستی من خوبم نگرانم نباشین.دارم چاق میشم.دارم خیلی جدی با جمله ی میل ندارم مبارزه میکنم و از جمله های من گشنمه من شام میخوام به به غذا آخ جون پلو مرغ(هنوزم به مرغ آلرجی دارم.من نمیتونم حرف 14حروف الفبا رو پیدا کنم کجا افتادی؟)

و یه چیز دیگه امسال فهمیدم من یه موجود عجیبم که تو هیچ ورزشی استعداد ندارم.تا حالا والیبال هندبال فوتبال بدمینتون بسکتبال پینگ پنگ و شطرنج رو امتحان کردم اما دریغ از انقدر استعداد.البته یه رشته رو امتحان نکردم هنوز و ازونجایی که میگن حداقل تو یه رشته باید استعداد داشته باشم استعدادم تو همینه.اگه گفتین چی؟

        وزنه برداری

فرض کنین تلویزیون من رو کنار رضازاده نشون بدن.وای خدا.مردم از خنده.

راستی امسال یه کار دیگه هم کردم  سعی کردم با سوسول بودنم مبارزه کنم.مثلا از داداش دوستم سی دی های کشتی کج رو گرفتم که ببینم(یه بار جلو پسر عموم اومدم کلاس بذارم گفتم بچه برو یه کشتی کجی چیزی بذار حال کنیم اونم بدترینش رو گذاشت.در حین دیدن صحنه هاش حدود 50بار نزدیک بود بالا بیارم و نصف مدتش رو تو دسشویی بودم)تازه دیگه از گنجشک خیلی نمیترسم و میدونم که من رو نمیخوره(چرا میخندی؟خب هرکی یه نقطه ضعفی داره دیگه)

راستی امسال یه رمان خوندم که واقعا باحال بود.زهیر از پائولو کوئیلو .حتما بخونینش .

وقتی چشمم به رمان های مختلف میفته دلم واسه خودم میسوزه که چجوری تا فصل آخر رمانم رو برنامه ریزی کردم و تمام وقایع رو تو ذهنم داشتم و یهو ولش کردم......

حالا من این همه حرف زدم دیگه سر صحبت رو میدم به دوست جونام و......

راستی تو این مدتی که نبودم چقدر اینجا داغون شده.مگه اینجا صاحاب نداره که هرکی میاد یه پیامی واسه رفیقش میذاره و انگار نه انگار ما هم آدمیم؟یا جلو چشم بچه هی ماچ و بوس و قلب و...میفرسته  اونم ازون ور میگه دریافت شد یا این میاد با اون دعوا میکنه و الکی خون و خونریزی میشه و آخرش همه با هم صلح و آشتی و صفا و صمیمیت و تنها چیزی که میمونه زحمت تمیز کردن اینجاست.

بچهخ ها من نبودم گاهی بیاین و نظر بدین .نظرای قشنگتون رو زهرا به طور مفصل و با شاخ و برگ دادن و به قول دبیرمون بازآفرینی بهم میگه.

خلاصه اینکه وبلاگم رو تنها نذارین.گناه داره دلش میگیره.

دوستتون دارم .منتظر نظرات قشنگتون هستیم(اه اه چقدر این تیکه ی آخرش کلیشه ای و زشت شد یه صحنه از خودم بدم اومد)

خداحافظ

پی نوشت:کسی اینجا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه صدایی ازون گوشه اومد؟نکنه دزد اومده؟خونه ای که دو ماه خالی بمونه همینه دیگه....