hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

سوم ریاضی

سلاااااااام.آخ که دلم واسه همه تون اندازه ی یک نخود شده.نمیدونم از کجا بگم.

چشم به هم زدیم امتحانای میانترم شروع شده و......چرا درسای سوم این شکلیه؟اه اه اه.اون از اون هندسه که اصولا تو مخ هیچکس نمیره اون ازون تاریخ که....ببخشید بعد از ۲ماه اومدم دارم یه ریز غر میزنم.بگذریم.......

اول مهر امسال مسخره ترین اول مهر بود.من که خودم زیاد نمیفهمیدم اما وقتی زهرا از کارای پارسالم میگفت خنده ام گرفت.

روز اول مهر دست زهرای  بیچاره رو گرفتم و ازین سالن به اون سالن.از بالا پشت بوم و حیاط و کلاس ها بگیر و برو تا دستشویی ها و اون راهروی ته حیاط.وقتی دسشویی دبیرها رو دیدم اولین سوالی که به ذهنم و بلافاصله رو زبونم بود :دبیرای مرد هم از همین دسشویی استفاده میکنن؟

خلاصه روز اول تمام مدت دویدم.یادمه همه میگفتن این دیگه کیه؟(آخه مثل این بچه ها که اولین بار تو فضای باز ولشون میکنی هی بالا پایین میپرن شده بودم)پیرارسال هم که محشر بود.روز سوم مهر ساعت دوم توی دفتر خودکار به دست.بنویس:تعهد میدهم .....معلومه دیگه روز سوم مهر یکم فقط یکم خوشحال بازی در آوردم و سر کلاس رقصیدیم و....

با این اوصاف اول مهر امسال واقعا بدون هیچ دردسری سپری شد.هر روز منتظر بودم که فردا اون دختر خونه خراب کن دوباره برگرده.اما حالا جاش یه دختر ساکت و درسخون و به قول نسترن بچه مثبت روی نیمکت نشسته بود.دختری که امسال درس میخونه از رو دیوار نمیپره در دفتر رو نمیزنه فرار کنه.ادای دبیرها رو در نمیاره.خودش به تنهایی نقش یک گروه موسیقی رو اجرا نمیکنه.و....

اول سال از خودم خیلی دلگیر بودم که چرا اجازه دادم اون اتفاق انقدر تو روحیه ام تاثیر گذاشت.اما حالا به این دختر لوس و مظلوم و کم حرف عادت کردم.

البته امسال هم همچین مثبت مثبت هم نشدم.به جز اون یه باری که راهپیمایی رو پیچوندیم و ته حیاط قایم شدیم و اون باری که از در مدرسه به عنوان تاب استفاده کردم و روش نشستم و زهرا تابم داد و افتادم و اون باری که یه سخنرانی کسل کننده اون تو هوای زیر صفر درجه تو حیاط رو پیچوندم(این رو یادم باشه توضیح بدم)و این دفعه ی آخر که حوصله ی کامپیوتر نداشتم و نقش یه آدم دلدرد رو به موت رو بازی کردم و از بچه ها مسکن میخواستم و کلاس رو بهدلیل حالت تهوع بیش از حد پیچوندیم(با همکاری زهرا)خطای دیگه ای ازم سر نزده.اینا رو اعتراف کردم و توبه میکنم.البته این رو یادم رفت بگم که هروقت تو سالن یکی از بچه مغرورها راه میرفت در کلاسی که توش یه دبیر خشن بود رو میزدم و فرار میکردم دبیره هم مچ اون بدبخت رو میگرفا(آخ دلم خنک شد.ازین توبه نمیکنم.راستی تو دانشگاه هم میشه ازین کارا کرد یا کلاسا بی در و پیکرن یا مثلا چون دختر پسر مختلطن در رو باز میذارن؟)

دیگه از چی بگم؟حالا یکم هم از درس.کسی میدونه چرا ۹۰درصد دخترا هندسه نمیفهمن؟تا حالا واسه شما هم پیش اومده از یه دبیر مرد(مرد بودنش مهمه)انقدر بترسین که لبتون تبخال بزنه؟

دیروز این اتفاق واسم افتاد و امروز هم از یک طرف بچه ها رو ماچ کردم.فردا میبینم رو لب هرکدوم یه تبخال زده این هواااااااا.تو درسای امسال حسابان رو دوست دارم البته اگه همون ۳صفحه ی مثلثات رو حذف کنن عالی میشه(من نمیتونم حفظشون کنم.)امسال اولین سالیه که دبیر مرد داریم.به نظر من دبیرای مرد بهتر از زن ها درس میدن نمیشه از اخلاقشون سو استفاده کرد سر کلاس مجبوری به درس گوش بدی و امتحاناشونم سخته.استثنا هم دارن ها.

دیگه از چی بگم؟ها راستی از خواهری و علی و زهرا جونم که نذاشتن در این کامنت دونی بسته بشه ممنونم.دلم واسه همه تون(پریا و مونس و کیانا و خواهری و سیاوش و اون نوشین و این نوشین و داداش مصطفی جوووووووونم و حتی پویا که مورد غضب مصطفی قرار گرفت) تنگ شده.

راستی من خوبم نگرانم نباشین.دارم چاق میشم.دارم خیلی جدی با جمله ی میل ندارم مبارزه میکنم و از جمله های من گشنمه من شام میخوام به به غذا آخ جون پلو مرغ(هنوزم به مرغ آلرجی دارم.من نمیتونم حرف 14حروف الفبا رو پیدا کنم کجا افتادی؟)

و یه چیز دیگه امسال فهمیدم من یه موجود عجیبم که تو هیچ ورزشی استعداد ندارم.تا حالا والیبال هندبال فوتبال بدمینتون بسکتبال پینگ پنگ و شطرنج رو امتحان کردم اما دریغ از انقدر استعداد.البته یه رشته رو امتحان نکردم هنوز و ازونجایی که میگن حداقل تو یه رشته باید استعداد داشته باشم استعدادم تو همینه.اگه گفتین چی؟

        وزنه برداری

فرض کنین تلویزیون من رو کنار رضازاده نشون بدن.وای خدا.مردم از خنده.

راستی امسال یه کار دیگه هم کردم  سعی کردم با سوسول بودنم مبارزه کنم.مثلا از داداش دوستم سی دی های کشتی کج رو گرفتم که ببینم(یه بار جلو پسر عموم اومدم کلاس بذارم گفتم بچه برو یه کشتی کجی چیزی بذار حال کنیم اونم بدترینش رو گذاشت.در حین دیدن صحنه هاش حدود 50بار نزدیک بود بالا بیارم و نصف مدتش رو تو دسشویی بودم)تازه دیگه از گنجشک خیلی نمیترسم و میدونم که من رو نمیخوره(چرا میخندی؟خب هرکی یه نقطه ضعفی داره دیگه)

راستی امسال یه رمان خوندم که واقعا باحال بود.زهیر از پائولو کوئیلو .حتما بخونینش .

وقتی چشمم به رمان های مختلف میفته دلم واسه خودم میسوزه که چجوری تا فصل آخر رمانم رو برنامه ریزی کردم و تمام وقایع رو تو ذهنم داشتم و یهو ولش کردم......

حالا من این همه حرف زدم دیگه سر صحبت رو میدم به دوست جونام و......

راستی تو این مدتی که نبودم چقدر اینجا داغون شده.مگه اینجا صاحاب نداره که هرکی میاد یه پیامی واسه رفیقش میذاره و انگار نه انگار ما هم آدمیم؟یا جلو چشم بچه هی ماچ و بوس و قلب و...میفرسته  اونم ازون ور میگه دریافت شد یا این میاد با اون دعوا میکنه و الکی خون و خونریزی میشه و آخرش همه با هم صلح و آشتی و صفا و صمیمیت و تنها چیزی که میمونه زحمت تمیز کردن اینجاست.

بچهخ ها من نبودم گاهی بیاین و نظر بدین .نظرای قشنگتون رو زهرا به طور مفصل و با شاخ و برگ دادن و به قول دبیرمون بازآفرینی بهم میگه.

خلاصه اینکه وبلاگم رو تنها نذارین.گناه داره دلش میگیره.

دوستتون دارم .منتظر نظرات قشنگتون هستیم(اه اه چقدر این تیکه ی آخرش کلیشه ای و زشت شد یه صحنه از خودم بدم اومد)

خداحافظ

پی نوشت:کسی اینجا نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه صدایی ازون گوشه اومد؟نکنه دزد اومده؟خونه ای که دو ماه خالی بمونه همینه دیگه....

نظرات 18 + ارسال نظر
خواهری سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:00 ب.ظ

afal

نیگا چه ذوقی هم کرده.فدات شم اول شدن تو اینجا بعد از رباییده شدنش توسط عده ای وطن فروش(اصلا منظورم با این زهرا نیست ها)مثل آب خوردنه.همونطور که میبینی آمار نشون میدن اگه۵۳دقیقه بعد میومدی باز هم اول بودی.و این در جامعه ی آماری یعنی همون آب خوردن.....

سیاوش سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:54 ب.ظ

به به سلاااااااام آجی یلدا گلم... اومدی با پست جدید عزیزم؟ خوب کردی up کردی... آهان ارز شود که کجاش اینجا خالی بوده؟ ما که تنها نزاشتیم اینجارو... هرچند تو نبودی سوت و کور بود. ماشالا تو که آتیش می سوزونی در حد تیم ملی برزیل(ایران که چیزی نمونده ازش) ولی خودمونیما من تو مدرسه از الان تو خیلی شر تر بودم... بدم من و هیچگی گیرم نمی یاورد که... من پشت پرده همه آتیش سوزی ها بودم... آهان آره آخه یبار دستشویی مدرسرو کلا آتیش زدیم... ای بابا روزگاری بودا... الان که اینارو از آجی گلم می خونم یاد خاطرات می کنم و اینکه به من رفته متاسفانه... ولی خودمونیما دلم واست تنگ شده بود راستی یلدا دانشگاهم عالم خودشو داره... من که تو دانشگا سر به زیر بودم اساسی... زود زود up کن دیگه... مراقب آبجی یلدای گل منم باشی یا انقد ماه...

سلام به داداش سیاوش گل گلاب.اومدیم یه اعلام وجودی بکنیم و خودی نشون بدیم فقط همین.آره جون تو.یکی تو تنهام نذاشتی یکی کیمیا....(الان باز باید به خاطر این جمله جواب پس بدم؟)
من آتیش نمیسوزونم چرا رو خواهرت اسم میذاری؟میخوای منم مثل بقیه ی خواهرات ترشی بندازی؟
من شر نیستم ولی مثل اینکه داداشم یه خورده خونه خراب کن بوده.البته شرورت در دخترا یه ذره فرق داره.مثلا اگه تو به یکی زیرلنگی بزنی و طرف بیفته زمین(که نمیفته)و هر هر بهش بخندی(که در مورد من طرف کلی میخنده بهم چون نتونستم درست بندازمت به جز یکی دو مورد)
میشه شر اما اگه پسر باشی بچه مثبت هم هستی.خلاصه که ما شاگرد خودتیم داش سیا.....ولی تو راهنمایی قبول دارم که خیلی مظلوم نبودم(فقط در همین حد)و همه فکر میکردن هرجا اتفاقی میفته پشت پرده اش منم.نیست یه بار از دست اندرکاران پشت صحنه بودم هرکی هرجا هر گندی میزد من رو میبردن دفتر.یادش بخیرررررررر......
منم دلم واسه همه خیلی تنگ شده.به خصوص اون دورانی که روزی۲۰۰۰تا نظر داشتم و ۶تا پست میذاشتم.
تو سر به زیر بودی؟گوشت رو بیار جلو....خداییش چند بار امور دانشجویی کارت بردنت؟
راستی یه سوال.اگه آدم بره دانشگاه و بخواد بره کلاس و باید۶۰۰تا پله رو بره پایین و یه نرده ای باشه که بشه از روش سر خورد و در زمان صرفه جویی کرد میشه سر خورد؟نمیگن دختره خل شده؟اگه نمیشه که من یه چند سالی(تا وقتی به بلوغ فکری برسم)تو دبیرستان بمونم)
من زود زود آپ کنم شوما میاین؟
شما هم مراقب زن داداش من باش(من زن داداشم رو انتخاب کردماااااا)

پاییــــــــــــــــــــزان چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ق.ظ

سلام یلدای شیطون بلام

پارسال دوست امسال آشناااااااااااااا

دختر کجایییییی تووووووو

خوبه حالا در و پنجره ت رو باز نکردن ببرن.ما یه مدت خونه مون خالی گذاشتیم .به هیچی رحم نکردن .آبگرمکن .آلمینیوم پنجره و.....

سلام پاییزان جینگیلی خودم که قراره بشه خانومم.
خب چیکار کنم مامانم نمیذاره بیام نت ازین علی بپرس اون در جریانه.
الهی بمیرم.دزده چیز بهتر گیرش نیومده؟اینجا چیزای با ارزش تری بردن مثل دوستی صمیمیت و.....

معصومه چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.ordibehesht1369.blogfa.com

بعلههههههه

زهرا چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:54 ب.ظ

سلام به همگی
امروز اومدم فقط واسه اینکه به یلدا ثابت شه مثل همیشه (من کم نمیارم)
بله داداش یلدا(علی آقا) من دیگه نمیتونم اینو کنترلش کنم
میدونم خیلی اذیتتون میکنه ولی باور کنین منم همین قدر اذیت میکنه واسه جریان اون روز( ID)
خیلی سعی کردم بزنمش ولی دلم نیومد من
دیگه نمیتونم بگیرمش تا به کیمیا .... خلاصه که شما داداششونین
بهتر میتونین بزنینش باشه با شما

اگه الان آب دهنت واسه چیپسی که قراره بدم آفیزونه کور خوندی داداش.اگه جرئت داری اون جاخالیه رو هم بگو دیگه.ها چرا ساکتی؟من از هیچکس ترسی ندارم.باکی نیست.
سلام آزادی

علی تنهاست چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:53 ب.ظ

سلام

مرا دردیست اندر دل ... اگر گویم زبان سوزد

ثابت شده که کتک هم فایده نداره و نتیجه ی عکس میده.
موندم چه روشی فایده داره!؟!
آیا اعتماد متقابل و تعهد گرفتن جواب میده!؟!

شاید هم بد نباشه ببرمش توی برنامه ی اعتراف گیری صدا و سیما و اونجا اعتراف! کنه و اظهار ندامت! کنه

سلاااااام.یه بار این کامنتت رو جواب دادم با خشانت.اما ثبت نشد.حالا اومدم که ......
ببین در مورد کیمیا من از هیچکس حرف شنوی ندارم.خب شاید لجباز باشم اما ذاتیه دیگه کاریشم نمیشه کرد.شما باید دلت رو محکم کنی و با این چیزای جزئی(مثل اون جاخالیه)زود جوش نیاری.
تازه شم من تو هیچ برنامه ی اعتراف گیری ای شرکت نمیکنم.من نظرم رو دوست دارم....من هنوز آرزو دارم.......

KHaHari پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:07 ق.ظ

یلدا؟!!! تو چشای من نیگا کن، سریع...
اینا چی میگن؟؟؟؟؟ ها؟؟؟؟؟؟؟
تو دوباره رفتی سراغ اون پسره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یلداااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یلدا فقط خدا کنه که این کارو نکرده باشی،ویلا خواهری دیگه میره برا همیشه...
دلمو نشکون...
عزیزم اگه دلت خواست بیا، باهم حرف بزنیم....
منتظر م ،هرکی میتونه یه خبری از یلدا بیاره، هرچه زود تر لطفاً...
یا حق

دارم نیگات میکنم.این برقی که تو چساته چیه دخملی؟برق عشقه؟ناقلا کی رو پیدا کردی تو....(گفتی نگم)
اینا یعنی کیا؟علی رو میگی؟اون با من روابطش قمر در عقزبه اومده یلدا خراب کنون.زهرا هم که رو حرفاش نمیشه حساب کرد جز ماچ و بوس تو هم کاری یاد نداره.پاییزانم که.....
خودم میام از خودم خبر میارم میرم.خوفه؟

سیاوش پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:29 ب.ظ

جانم... یلدا چیکار کرده باز؟ خواهری چی میگه یلدا؟ آره ه ه ه ه ه؟ بعد یلدا تو چی گفتی زن داداشت و پیدا کردی؟؟؟؟ اونوقت این الان یعنی چی آبجی خانوم؟ اووووف از دست تو... بعدم نخیر شما درساتو خوب می خونی سال اول میری دانشگاه بدون تاخیر...

به به چه هوایی ....میگم امروز چقدر هوا خوبه.
راستی سیاوش جان صدات نمیاد چی گفتی؟با منی؟
یعنی زن داداشم رو پیدا کردم.ازین فارسی تر؟

I find my wife brother

ya be ghole yasaman brother wife

راستی با این تصمیمات هیجان انگیز سازمان سنجش حقوق رفتن ما هم مالیده.من برم همون کشکم رو بسابم.
آخه مامانمینا میگن من سوسولم به درد وکالت نمیخورم.
در ضمن من از همین ریاضی قراره برم حقوق نمیخوام که تغییر رشته بدم که.

سیاوش پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ

اهم تق تق... کسی نیست؟ زینگ زیییییییینگ... صابخونه نیستی؟ ببین عجب روزگاری شده مهمون دعوت می کنن خودشون نیست...

نیست شما هستین؟خب خودتم جواب نمیدی

پاییــــــــــــــــــــزان جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:05 ق.ظ

راستی می بینم هنوز کیانا رو تحویل میگیری جلوی چشم من

بابا اون جای خود داره تو هم که عخش(عشق) منی.این که ناراحتی نداری.
شاعر میگه به هر باغ رسیدی گلی بچین و برو......ما هم داریم میچینیم و میریم دیگه

علی تنهاست جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام

یلدا یک چیزایی تو دلم هست که دیگه مثل قبلا فکر نکنم بتونم راحت فراموششون کنم و بگم همه چی رو نادید میگیرم و سعی کنیم از این به بعد...!

در مورد زن داداش: اگه اون چیزی باشه که من فکر می کنم و به من مربوط باشه و بهت گفتم که این حرفت خیلی من رو ناراحت میکنه و دیگه تکرار نکن! مطمئن باش اگه یک بار دیگه تکرارش کنی ممکنه دیگه پست نزارم اینجا.

همین الان هم اونقدر ناراحت هستم که باعث بشه پست نزارم.ولی چون قول دادم زیرش نمی زنم!

پیشاپیش عید غدیر بر همه دوستان مبارک

هنوزم ناراحتی؟خب داداشی من که واست توضیح دادم از چی ناراحتم.به خدا شرمنده ام.میدونم رفتارم توهین آمیز بود.اما من به خاطر داداشی جونم این همه رو مخ مامان کار کردم اتازه دربان هم که شدیم.دیگه چیکار میکردم که هم رو ببینیم؟خب وقتی دیدم این همه زحمت کشیدم و تو....طبیعی نیست که ناراحت شم؟
بازم معذرت.دوستت دارم داداشی.بووووس

پاییــــــــــــــــــــزان شنبه 14 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:28 ب.ظ

سلام یلدام
عیدت مبارک خانومی
کجایی الان

سلام.این ساعتی که تو کامت گذاشتی تو دانشجو مشغول تغیر قیافه بودم(بعدا واست تعریف میکنم)عید شما هم مبارک عزیزم.راستی من سیدم ها.......ولی جیبم خالیه.عیدی رو ازین علی بگیرین.اونم سیده.

سیاوش دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام عیدت مبارک یلدا جونم خواهر گلم بعدا جواب اون کامنتت رو حسابی می دم الان حالم خوب نیست...

من بعدا هم جوابت رو نمیدم

خواهری سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ب.ظ

یلدا عیدت مبارک،
یلدا بیا میخوام 2 کلوم باهات اختلات کنم!!!

زهرا چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:00 ب.ظ

سلام
یلدا جون تو که چیپس بده نیستی و نبودی
خب ببین میخواستم بگم شانستو تو بکس هم امتحان کن با روحیاتت کاملا سازگاره!
علی آقا نگران نباش خودم این یلدا رو درست میکنم!
من دیر اومدم ولی عیدو به همه مخصوصا سیداش
از جمله خود یلدا داداشش علی آقا وخودم(!) تبریک میگم
همگی موفق باشید

علی تنهاست پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام...

تا حالا شده از یکی هم نا راضی باشین هم راضی!؟!

من الان همچین احساسی رو نسبت به خواهرم دارم

گاهی بخش راضی اش بیشتر می شه گاهی بخش ناراضی اش.
الان بیشتر راضی ام تا ناراضی



علی تنهاست پنج‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:06 ق.ظ

به زندگی بخند تا زندگی هم بهت بخنده

اصلا ارزش داره این دو روزی رو که هستیم به خودمون سخت بگیریم؟
باید به مشکلات خندید تا روشون کم شه

خواهری جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ب.ظ

یلدا تو نمیگی من سکته میکنم؟
یلدا خانم وقتی میآی اونجوری میگی، خوب بگو چی شده، سرم درد میگیره وقتی تو اینجوری میکنی
یلدا بگو ببینم چی شده؟
یلداااااااااا
میخوای اشک منم در بیاری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد