hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

مشکل من چیه آخه؟

تا حالا شده با اعتماد به نفس کامل تو ۵دقیقه وقتی که دارین ۴تا سایت باز کنین.بعد ببینین همه خوش و خرمن.بعد حسودیتون بشه همه رو ببندین؟ 

تا چند وقت پیش با خودم فکر میکردم آدما چطور از حسود میشن.نمیدونم چرا اینجوری شد.فقط میدونم الان حسودم.یعنی نمیدونم چی میخوام.سایت رو که باز میکنم اگه طرف غمگین باشه ناراحت میشم.اگه خوشحال باشه صفحه رو میبندم.اگه حس خاصی نداشته باشه که حوصله ام سر میره.حالا اینا که خوبه تو یه مورد خاص(فکر کنین میفهمین)در ابعاد وسیعی حسودم. 

اون روز به دختر خاله ام میگفتم دارم شکل آدما میشم کم کم. 

قبلا فقط دوست داشتم تنفر نمیدونستم چیه.نه حسود بودم نه خشن بودم.عین این بچه ها که همه چیز رو قشنگ میدیدن.مثلا وقتایی که با کیمیا دعوا میکردم هم خوشم میومد.یا مثلا یه دوستی داشتم هر وقت باهاش حرف میزدم تا زحمتی نداشتم عزیزم و گلم و فدات شم بود.اما تا پای دوستی و کمک کردن میومد وسط میشد غریبه.میگفت من وقت ندارم.من همیشه تحمل کردم.حتی دقیقا برعکس رفتار میکردم.هرچی اون به من توهین میکرد مهربونتر میشدم.هفته ی پیشم عین همون مشکلی که واسه من پیش اومده بود اون کمکم نکرد واسه خودش پیش اومد.قول دادم مشکلش رو حل کنم.چون همه رو دوست داشتم.میخواستم با کمک کردن بهش بفهمونم خوبی خیلی قشنگتر از بدیه. 

اما الان............ 

آخه شما خودتون قضاوت کنین.واسه همین مشکل پست قبل خیلی ها میخواستن کمکم کنن.واقعا هم کار سختی نبود.البته خیلی لطف میکردن اما اگه میخواستن مشکلم رو حل کنن شاید ۱۰دقیقه وقتشون رو میگرفت.اما یهو جا زدن.خودم نهایت سعیم رو میکنم.با یه هکر صحبت کردم که پسوردش رو پیدا کنه.اما اونم کاری نکرد.هنوز هم دارم سعیم رو میکنم.اما همین مشکلا باعث شده فکر کنم خوبی کردن هیچ نتیجه ای نداره.میدونم اون دنیا جوابش رو میگیرم اما خیلی سخته هرکاری از دستت برمیاد واسه دیگران انجام بدی اما اونا........ 

نمیدونم شاید من توقع زیادی دارم.خل شدم اصلا.  

میشه راهنماییم کنین؟

نظرات 47 + ارسال نظر
روانی جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:24 ب.ظ

عزیزم گاهی وقتها همه همین حسو داریم ولی من بیشتر فک میکنم تو غبطه میخوری تا حسود باشی

نه بابا.من حسودم.کلا یک آدم گندی شدم.خبر نداری

خواهری جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:42 ب.ظ

یلدا این همه مخ مارو خوردی، اینهمه ما نشستیم type کردیم، اونوقت میگی کسی برام وقت نمیزاره؟!!!
ورپریده!
------------------
چیه؟ میخوای پاشم برم دبی خرشو بگیرم بیارم خدمتتون؟!!!
بابا تو چرا اینقدر بی حالی؟ منم افسرده شدم از دسته تو!
-------------
جواب کامنت قبلیت:
میدونی مشکل تو چیه؟
به خدا ایمان نداری، یعنی اینکه ایمان 100 درصد نداری، ایمان نداری که هرکاری میکنه درسته و به صلاحمون،
ایمان نداری که اون صلاحمون رو میدونه، ایمان نداری که خیلی وقتا ما نمیدونیم چی به صلاحمونه،ممکنه همونی که ما میخوایم به ضررمون باشه!!
به اینا ایمان نداری، بابا یلدا ایمان بیار به خدا، بهش توکل کن، اگه خواستتو براورده نمیکنه، شاید صلاحت نیست،به این ایمان بیار(درک کن، بفهم، حالا هرچی دوست داری اسمشو بزار) ولی جون هرکی دوست داری، خدا رو به خیر خواهی قبول داشته باش.
تمام مشکلاتت تو سره همین موضوع، فکر میکنی بیشتر از خدا میفهمی،بابا به خودش قسم اون بهتر صلاحمون رو میدونه، اینو تو قبول کنی، هرجا بری برات میشه بهشت.
تو باید قبول کنی خدا پاک مطلق، اصلاً بدی در وجودش راه نداره، نمیتونه بدی کنه، تو اینو باید قبول کنی، قبول کن هر کاری که میکنه خوبه، ولی ممکنه به نظر ما بد بیاد، چون واقعاً صلاحمون رو نمیفهمیم.
یه آیه تو قران هست که خدا میفرماید:
چه بسا کاری که شما میخواهید و خدا نمیخواهد شری در ان است، و کاری که شما دوست ندارید ولی خدا میخواهد خیری در ان است (به این مضمون).

------------------
البته یلدا بهت حق میدم این چنین سر درگم باشی، چون تو این سن آدم تازه داره باور هاش شکل میگیره و خیلی سؤال هم در ذهنش هست،
پس بپرس عزیزم،من هم تا جایی که در توانم باشه جوابتو میدم، در ضمن از لهن کلام من ناراحت نشو، چون الان دیگه مسه خواهرمی، یعنی داریم مسه دوتا خواهر صحبت میکنیم.
_________
اینم بگم یلدا خدا خیلی مهربون تر از این حرفاس که تو فکر میکنی، 2 تا حدیث قدسی هست (یعنی کلام خداست).
1. خدا میفرمایند: محبتی که مادر نسبت به فرزند ش دارد، محبت من بی نهایت بیشتر است نسبت به بندگانم.
2. خدا میفرمایند: اون دسته از بندگانم که از من روی برمیگردانند اگه میدانستند من چقدر آنها را دوست دارم، از شدت این محبت قالب تهی میکردند(یعنی جان میدادن).
یلدا این بسه که بفهمی ما چه خدایی داریم و چقدر مارو دوست داره.

-----------
نازنین خواهر! هر مورده دیگیی هم بود با کمال میل میشنوم، ولی بی انصافی نکن ،نگو کسی برام وقت نمیزاره، بخدا انگشتم کج شد !!:)))
بوسکی قلمبه برای آبجی ناز خودم.
یا حق

وای.یه پست شده.جیگرم حال اومد.مگه من گفتم کسی برام وقت نمیذاره؟وای به خدا آلزایمر دارم.
قبول دارم.خیلی رو خودم کار کردم.خواهری بازم میشه ازین حرفا بزنی؟ازینایی که توش میگه خدا بنده هاش رو دوست داره.
آخه من هرجا از خدا میخونم از ترس ازش نوشته.تشنه ی عشقشم نه ترسش.اما هیچ کس نمیخواد این رو بفهمه.بازها شده دلبم براش پر کشیده.وقتایی که ففراموشش کردم یه خلا خیلی بزرگی رو حس کردم.
نمیدونم چرا هیچکس نمیتونه بفهمه من از وقتی کیمیا رو دیدم خدا رو بیشتر دوست دارم.چون هر خوبی ای که توش میبینم ۱۰۰۰برابرش تو اون هست.
بازم برام بگو

خواهری جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ب.ظ

آقای مصباح می گوید : (( آیت الله بهجت می فرمودند :
روزی داخل خانه نشسته بودم به گونه ای که صدای دم در ِ
حیاط را می شنیدم ، بچه همسایه دم در بازی می کرد فقیری آمد
و به او گفت : برو از خانه اتان چیزی برای من بیاور . بچه رو به
فقیر کرد و گفت : خوب ، برو از مامانت بگیر . فقیرجواب داد :
من مامان ندارم تو برو از مامانت بگیر و بیاور . آقای بهجت می فرمودند :
من از این گفتگوی بچه با فقیر یک نکته دستم آمد ، با خودم گفتم این بچه آن قدر به
مامانش اطمینان داره که فکر می کند هرچه بخواهد از او می تواند بگیرد .
ایشان چنین نتیجه گرفتند که اگر ما به همین اندازه که این بچه به مادرش
اطمینان داره به خداوند اطمینان داشتیم و تمام خواسته های خودرا از او درخواست
می کردیم ، هیچ مشکلی نداشتیم و همه ی کارهایمان درست می شد . ))

داشتنا جالبی بود.
دارم سعی میکنم

خواهری جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ب.ظ

یلدا من خودم اینرو خیلی دوست دارم، اگه بازم از اینا دوست داری بگو بهت بدم.
(یلدا یچیزی بگم بهت، من هم بیشتر محبت خدا جذبم کرد،تا خوفش. یلدا حالا اگه دوست داشتی، چیز هایی بهت میگم که پرواز کنی، من وقتی خودم میخوندم از شوق گریم میگرفت!)
صفات محّبین :
http://wp.arshian.info/
برو اینجا بخون. اگر حرفی داشتی همونجا بزن.

یلدا اگه خدا بخواد، چیز هایی از خدا نشونت بدم که ...
یا حق

الان میخونم.ممنونم.خیلی ماهی

خواهری جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:19 ب.ظ

یلدا بقیه اون مطالب رو هم بخون،همش تقدیم بتو(تو اون سایت).
قربون اون جیگرت که تشنیه عشق خداس، نازنینم.
اینقدر دوست دارم از محبت خدا برا بنده هاش بگم.
یا حق

بگو جانم من تشنه ی شنیدنم.دوست دارم انقدر از عشقش به بنده هاش مطوئن شم که خودم طرف گناه نرم نه به خاطر ترس از خدا....

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ق.ظ

chi shod khondi? bazam bezaram? nazaret ro nagifti!

age khasti hamonja bego,laghal bedonam khondi!

سلام.آره عزیزم خوندم و خیلی خوشم اومد.
عاشق اینجور متن هام.کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است رو خوندی؟خیلی نازه.مخصوصا آخراش.
بازم میخوام

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:07 ق.ظ

rasti goftam age pieda nakardi, on bala yeja neveshte دیدگاه baghal title

انی کامنتت رو از کدوم ور باید بخونم.چیزی نفهمیدم.چی رو پیدا نکردم؟

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:08 ق.ظ

راستی گفتم اگه پیدا نکردی، اون بالا یجا نوشته دیدگاه، برا نظر دادن اونجا رو کلیک کن.
خوندی بگو بازم برات بزارم.
یا حق

خوندم فدات شم

علی تنهاست شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ق.ظ

سلام

با اجازه ی خواهری
آیه ای از قرآن:چه بسا کاری که شما میخواهید و خدا نمیخواهد شری در ان است، و کاری که شما دوست ندارید ولی خدا میخواهد خیری در ان است.

این آیه خیلی می تونه کمکت کنه.هیچ وقت به خدا شک نکن که نکنه رهات کرده باشه.

یک توصیه دیگه : با هر کسی دوست میشی فوری بهش اعتماد نکن . تو این جامعه همه قابل اعتماد نیستن و خیلی ها فقط دنبال منافع شخصی خودشونن ( فکر کنم نیاز به توضیح بیشتر نباشه)

گفتی اگه هر کدوم از دوستام فقط 10 دقیقه برام وقت گذاشته بودن ناراحت نمیشدم !!! پس اون 40 تا کامنت چی بود . ممکنه فقط یکی از پست های بلندش 10 دقیقه وقت برده باشه

یک چیز دیگه : فقط ذهنت رو معطوف به کیمیا نکن . تو دنیا خیلی چیزهای دیگه هست که هم میتونه انسان رو به خدا نزدیک کنه و باعث عوض شدن روحیش بشه و باعث بشه روز به روز خدا رو بیشتر دوست داشته باشه .

امیدوارم حرفام جنبه نصیحت به خودشون نگرفته باشن . توصیه های برادرانه بودن

فکر کنم بیشتر از 10 دقیقه طول کشید

خوب خواهر گلم ما بریم
در پناه حق
خدا نگهدار

سلام.
اول اون آیه رو باره ا بهش خوندم.قبولش دارم اما فکر میکنم قلبا بهش ایمان ندارم.نمیدونم شاید واسه اینه که من نمیتونم کسی جز کیمیا رو تو زندگیم بپذیرم.قبول نداری آدم باید روی زمین هم یکی رو دوست داشته باشه؟منظورم بیشتر از خدا نیست.اما من فکر میکنم خدا زن و مرد رو برای هم آفرید تا هم رو دوست داشته باشن تا بتونن دوری خدا رو(بالاخره تو بهشت نزدیکتر بودیم به خدا)تحمل کنن.البته این دوست داشتن نباید آدم رو از خدا دور کنه و جانشین خدا بشه.
منظورم از اون ۱۰دقیقه یه چیز دیگه بود که روم نشد بگم.حالا چون چند نفر گفتن میگم بهت.ببین من اگه پسر بودم یا خانواده ام ازونایی بودن که میذاشتن با پسرا دوست بشم الان راحت به کیمیا زنگ میزدم و میگفتم onبشه.بارها شده بهش تک زنگ زدم و اونم برداشته.صداش رو شنیدم.اما جرات نکردم حرف بزنم.فقط ۱کلمه بگم.
نمیدونم حالا منظورم رو از۱۰دقیقه فهمیدی؟
خداحافظ علی جون

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ب.ظ

ورپریده(منظور همون یلداس)،هر کدوم رو خوندی،همونجا تو پست خودش بگو خوندم، من باید مسه عروس خانم ها هی بیام با زیر لفظی ازت بله بگیرم.
پس چی شد، تو هر پست خودش، بگو که خوندی، تا من هم بدونم کی بقیه رو بزارم.
*یه دونه دیگه هست، برو بخون.
یا حق

عجب بچه پررویی تو.هی فحش میدی.اون از ور پریده اون از عروس خانوم.من که مثل این جلف ها هرجا شما میری بدون هیچ گونه ناز کردن کله مو میندازم و میرم.دیگه چی کار کنم خب؟ای خدا.اینا چرا با اعصاب من بازی میکنن؟مگه تو نمیدونی من قلبم ضعیفه؟به زور باتری کار میکنه(چشمک)
اون یه دونه کجاست؟

روشن شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام یلدای گلم خوبی خوشی سلامتی؟بابا حسودی دیگه چیه؟به چی حسودین میشه به شادی اونا ؟اینم مگه حسودی داره؟
تو هر وقت که دلت بخواد میتونی شاد باشی فقط کافیه که اراده کنی راستی پس از قرن ها متمادی وبلاگمو اپ کردم!!!!یه پست گذاشتم ماه؛باقلوا!!!!
راستی ای دی یاهوت چی بود؟میشه بگی؟خیلی دلم میخواد باهات بچتم چون خیلی با هات حال کردم

سلام عزیزم.نمیدونم کلا حسودم.
نمیتونم.اعصابم به هم ریخته.دلم کیمیامو میخواد.فقط با اون میخوام شاد باشم.
الان میام.
rose_zard_207
این جمله ی آخرت مورد داره ها(چشمک)راستی تو چند سالته؟

آرزو شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:44 ب.ظ http://anahita718.blogfa.com/

من می گم یکم آروم باش یکم بی خیال این سایت و اینا که می گی بشو یه تنوع به اوضاع بده همه چیز خوبه فقط باید خوب ببینی عزیزم.
راستی من تو رو لینک کردم دوست داشتی منم لینک کن .
پیروز وسربلند باشی عزیزم.

بی خیال سایت بشم/؟
سعی میکنم قشنگ ببینم اما آدما دیدم رو خراب کردن

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:47 ب.ظ

اینایی که گفتی با من بود؟
حالا ما شدیم جلف
خوندی،پس چرا اونجا چیزی نگفتی

خودم رو گفتم عسیسم.تو گفتی مثل این عروس خانوم هایی من گفتم برعکس.حالا افتاد فدات شم؟

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ

ma farsimon zaiefe mishe tarjome koni chi gofti

ترجمیدم

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ

ورپریده ورپریده ورپریده ورپریده

استغفرالله.لا اله الا الله.بچه یه چیز بهت میگما.

معصومه شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:39 ب.ظ http://ordibehesht1369.blogfa.com

اگه آدما سطح توقعشون پایین بیاد سطح حسودیشون هم به همون نسبت پایین میاد..اینو توخودت تمرین کن..پایین آوردن سطح توقعت...

پس مشکلم رو پر توقعی تشخیص دادی؟
ممنون از نظرت

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:42 ب.ظ

yalda in jadida ro khondi?
jon be labam kardi, age khondi hamon ja bego man taklifam ro bedonam madar

۱دونه فرستادی که خوندم.راجع به لیلی و مجنون بود.بقیه اش رو بفرست.تو من رو کشتی.هی میخوای من بگم تشنه ی شنیدنم؟باشه بابا من خیلیییییییییییی مشتاقم

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:02 ب.ظ

تو هم سر خوشی ها، میگم اون سایت update میشه، هر روز مطلب هست.
بعد از لیلی و مجنون 5 تا مطلب دیگه هست، برا همین میگم هی سر بزن، وقتی هم خوندی تو همون سایت بگو تا کجا خوندی که دوبار مطلب جدید بزارن.
بعدشم من به تشنگی تو چیکار دارم(برو آب بخور)، اصلاً قهر میکنم باهات،دلم شیکست
امروز فرت و فرت داری دل منو میشکنی

http://wp.arshian,info

عزیزم من نمیدونستم.میرم امشب بعد بت میگم.
ببخشید.من منظورم اینه که تشنه ی شنیدنم.آبم سیرابم نمیکنه.الان میرم چسب میارم چسبش میزنم(یعنی معذرت)

خواهری شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:06 ب.ظ

این هم لیست مطالب تو سایت :
- صفات محّبین
- پرسش های موسی از خدا و پاسخ خدا
- لیلی و مجنون
- مهربانترین خدا ، دوست دارمت …
- سلسله احادیث معراج
- برترین اعمال
- شایستگان محبّت خداوند
- مهر خداوندى

(ورپریده )

بعله.صحیح.
همون وروجک بهتر نبود؟

خونمد همه اش رو.خیلی قشنگ بود.مخصوصا مهربانترین خدا دوست دارمت.منم مثل تو گریه ام گرفته بود.زود باش بازم بگو.
یه سوال میپرسم راستش رو بگو.اون سایت مال توئه؟

کامیار شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:58 ب.ظ http://kamyar70.blogfa.com/

جای شکرش باقیه که از ناراحتی بقیه خوشحال نمیشی

نه دیگه اون قدرا هم مریض نیستم.یعنی خوب میشم؟

رها شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:59 ب.ظ http://www.jazirehieraha.blogfa.com

یلدا جان کامنتی که تو وبلاگم گذاشته بودی با این مفهوم که من از خدا می ترسم منو یاد فرانک توی کتاب «خاکسترهای آنجلا» انداخت که یه پسره مسیحیه کاتولیکه که چند جا اشاره می کنه اگه کشیشای کلیسا می ذاشتن من خودم با خدا بی واسطه و راحت هر جاو هر ساعت راحت حرف بزنم خدارو بیشتر دوست دارم( اخه کاتولیکا هر یکشنبه میرن کلیسا و پیش کشیش اعتراف می کنن!!! تا رستگار شن) اما می خوام بهت بگم خدا خودش گفته از یک رگ گردن به ما نزدیکتره...
و حالا در مورد این پستت:

یه وقتایی حس حسادت اونقدر توی تنم رخنه می کنه که از خودم لجم می گیره. یاد بوف کور هدایت می افتم که توی ذهنش چه لذتی از کشتن می برد .. لحظه هایی که حسادت میاد تو جزیرم این حس بوف کور ولم نمی کنه. اینا رو گفتم تا بدونی همه ی ادما این حسا رو دارن حالا یکی کمتر یکی بیشتر اما همه دارن. نگران نباش
به وبلاگم سر بزن و لینکم کن plz

چه جالب.من خوندمش.منم باهاش خیلی موافقم.ما هم تو دینمو اینا رو داریم که ش.ی.خ.ا. اینکارو کردن.یعنی وقتی میگن ما نباید وقتایی که چیزیم قرآن بخونیم خب یعنی ما رو ازش دور میکنن.
نمیدونم.آخه من قبلا اینجوری نبودم./به نظرت چرا اینجوری تغییر کردم؟
فردا صبح زود میام

علی تنهاست یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ب.ظ

سلام خواهر دل نازکم

قرار شد چند روز بهش بی اعتنایی کنی و کم محلی و یک جورایی قهر...
اون کاری هم که از من خواستی بنا به دلیل بالا باشه برای چند روز دیگه...
اینم یک جور امتحانه ...
فکر نکنی نکنه من زیر قولم زدم ! نه... ولی تو هم نباید زیر قولت بزنی

یک سه چهار روزی شاید کمتر پیدام بشه این طرفا . خودت می دونی چرا ...

پس موقتا خدانگهدار
خواهر کوچولو

نمیخوام.تو قول دادی/من زیر قولم نزدم الان۲هفته است حرف نزدیم باهم.اون دفعه ی آخرم که هرچی گفت گفتم نه.
اصلا نباید بهت رو میزدم.بهتره برم از همون پویا وبچه های چت روم بخوام
خداحافظ

علی تنهاست یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:05 ب.ظ

سلام

ازت اصلا توقع همچین حرفی نداشتم



خدا نگهدار

منم توقع نداشتم.
خداحافظ

خواهری یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ

یلدا جون، از این احادیث معراج بازم دوست داری بزارن؟
عزیزمی

دوست دارم بذاری(خودت رو به اون راه نزن)

خواهری یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:59 ب.ظ

لیست مطالب جدید:

- دورى از خوى بچگانه
- عوامل تقرب به پروردگار
- تعجّب از سه گروه
- اوصاف و مقام اولیاى خداوند

شب قبل خواب میخونم.بیشتر کیف میده

خواهری یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:08 ب.ظ

- درد عشق

این 3 تا داستان هم خیلی قشنگن:

- خدا دوست کسى است که دوستش بدارد.
- رأ فت بى پایان خداوند.
- از عشق خدا چندان گریست که نابینا شد.

میخونم حتما.فقط دم دسته دیگه؟

معصومه یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:51 ب.ظ http://ordibehesht1369.blogfa.com

خودتم گفتی نظر..فقط نظرمو دادم..اگه اینطوری نیستی(پرتوقع) از خودت دفاع کن نه اینکه زود موضع بگیر...

نه اتفاقا .عزیزم من از نظرت خوشم اومد.چون باهات موفقم.من خیلی پر توقع شدم.موضع کجا بود؟ماکه کلا موافقیم.دیگه جنگ واسه چیه؟

خواهری یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:53 ب.ظ

کدوم راه؟
سایت رو میگی؟ فرقی میکنه مال کی باشه؟
خواستی اونجا هم نظرت رو بگو.
بوس

مال توئه یا نه؟ت جواب ندی چیزی نمیگم

روشن یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ

baba man behet e-mail dadam error mide mige yahoo nist acountet shayad rocket mail bashe shayadam hot mail bashe va..
vali man bikar nistam ke yeki yeki emtehan konam akhe joonet dar miad addresset ro kamel benevisi?aslan man e-mailamo mizaram
in id mane
roshiwind@yahoo.com

اگه وقت نداری اصراری نسیت.

مونس یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:33 ب.ظ

سلااااااااااااام بر یلدا خانوم گل گلاب. خواستم بگم درمورد پاراگراف اول درکت میکنم. منم گاهی اینجوری میشم اما صفحه رو نمیبندم. به صاحب وبلاگ بخاطر خوشحالیش تبریک میگم و چون خودم واقعا خوشحال شدم از خوشحالیش اینو بهش میگم.
درمورد خوبی زیاد به دیگران همن حق با توئه. پرتوقع میشن بعضیا
درمورد پست قبلت هم خب دختر بلد نبودم چکار کنم خب؟

چه عجب ازین ورا.دیدم همه جا کامنت میذاری جز اینجا.
خب فکر میکنی من چرا این شکلی شدم؟
یعنی بد باشم؟
چی رو بلد نبودی؟

خواهری یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ب.ظ

بله عزیزم مال منه(ولی به کسی آدرس ندادم)،
حالا چی میخواستی بگی؟

حالا میگی؟چرا تا الان نگفته بودی؟

میشه خودت رو معرفی کنی کامل؟

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ق.ظ

مگه فرقی میکرد؟

بله که میکرد

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:31 ق.ظ

مگه میخواستی چیکار کنی، کلک؟
نیای بترکونی(من که هی بهت میگفتم همونجا نظر تو بگو، تو نمیگفتی!)
قرفونت عزیزم [بوس]

میام گرد و خاک راه میندازم.حالا ببین.من آدم دعوایی ای هستما.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ق.ظ

راستی جواب اون کامنتت رو اونجا دادم.
یا حق

علس تنهاست دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:26 ق.ظ

سلام خواهر گل

میبینم که نو نوار کردی ؟ خیلی قشنگ شده ...

امیدوارم که دلت هم همینطور نو نوار و با روحیه شده باشه

میشه یک کم بخندی ؟

بای

سلام.آره میبینی چه خوشگل شده؟آخه همه از قالبم ایراد میگرفتن.
دل ما که هنوز مثل سابقه.چشمامونم منتظر.
خنده هام روم به دیفار صدای خر میده.آخه گلوم چرک کرده.حالا میخوای بخندم؟پشت سرش شونصدتا سرفه میادها.
بای

رها دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ http://www.jazirehieraha.blogfa.om

چرانیمدی یلدا؟؟ باید خدا رو بی شائبه دوست بداری مشکل ما اینه... این که خدارو به خاطر اینو اون دوست داریم

اولش اینجوری شروع میشه.بعدش کم کم خدا رو از اونی که به خاطرش با خدا میحرفیدیم بیشتر دوست میداریم و کم کم مثل حافظ و خیلی های دیگه به عشق خودش میرسیم.وای چقده قشنگه.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ب.ظ

قالب نو مبارک خانم،
قبلیا رو خوندی عزیزم؟

اینم لیست مطالب جدید: (خیلی خوشحالم یه جوون اینقدر خدا رو دوست داره، قرفونت)

- یابن الحسن
- مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان.
- سخن گنجشک ، حضرت سلیمان (ع ) را متاءثّر نمود.
- اوصاف درویشان راستین.
- نفس، چونان شترمرغ!.
- مهر حضرت ابراهیم (ع ) به خداوند مهربان.
- اوصاف دنیا زدگان.

(بوس)

الان میرم.منم دارم upمیشم.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:04 ب.ظ

مهر حضرت ابراهیم (ع ) به خداوند مهربان، رو اونجا برات توضیح دادم.

خوندی پست جدیدم رو؟خوشت نیومد.نه؟

روشن دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:54 ب.ظ

اصلا حسود باش خوبه!!!
حسودی خوبه!!

ها؟حسودی خوبه؟
نوچ.
حسودی زشته.عیبه.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:21 ب.ظ

بیا این 40 مین

ممنون

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:22 ب.ظ

حالا چرا 41 تا، عدد خاصیه؟

نه فقط میخواستم ازون پست که۴۰تا کامنت داشت بیشتر بشه

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:28 ب.ظ

این که یکی از آدم ناراحت باشه خنده داره؟

مصطفی چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ق.ظ

سلام
البته بعد از مدتها
هرجوری دوست داری در مورد من قضاوت کن
آمدم که رکوردت رو تکمیل کنم
اما دیدم که قبلا این فداکاری انجام شده
مث اینکه کار دیگه ای ندارم
فعلا بای

سلام.الان این داداش مصطفی خودمون بود.مرحمت فرمودید.رکورد رو به یاری دوستان زدیم.شما همین که اومدین ما رزو خوشحال کردین.کلبه ی درویشی بنده مزین شد.
حالا می مردی یکم دیگه کامنت میذاشتی؟(معذرت.اینا همه اش از رو علاقه است)
پی نوشت:امیدوارم اونقدر معرفت داشته باشی جواب کامنتت رو بخونی.
یا حق

مصطفی شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:35 ق.ظ

آره خودم هستم
مصطفی
خوشا به سعادت شما که دوستان به این خوبی دارید
کلبه درویشی چیه ؟ دولتسراست
حال من با مرده فرقی نداره تا حالا دو مرتبه جراحی شدم این کامنت رو هم نوشین از طرف من گذاشته بود ( حالا فهمیدی که چرا قبلا نوشته بودم که میخوام خداحافظی کنم شاید برای همیشه )
در جواب پی نوشتت هم باید بگم جوابت رو نخوندم اما نوشین برام جوابت رو آورده
فعلا : بای

وای خدا مرگم بده.چی شده؟چرا جراحی؟
من معدرت میخوام اگه ببد صحبت کردم.
چی شد یهو؟الان بهترین؟من واستون دعا میکنم که ایشاا... زود زود خوب شین و به همین به قول خودتون دولتسرا برگردین.راستی نوشین خانوم خواهرتونن؟سلام برسونین.
نوشین خانوم شما هم ببخشین من این آق داداشت رو اذیت کردما.شما خوب هستین؟مواظب این داداش ما هم باشین باز کار دست خودش نده.خب دیگه منم برم.
فعلا خداحافظ(شما هنوز میگین بای؟اصلا خوب نیست خارجکی حرف میزنینا)

نوشین شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ب.ظ

سلام
من نوشینم
یه جورایی خواهرشم
مگه خبر ندارین مدت پیش تصادف سختی کرده بود
و تا بحال با این دو بار آخری میشود چهار بار عمل شده اما خودتو ننگران بادمجان بم نمی آفته
فردا هم مرخصیده میشه
بای تکیه کلام مصطفی ست به من نمیربطه
راستی میدونی بهت چی میگه ؟
میگه آبجی یلدای اینترنتی
خب آبجی یلدا کاری ؟ باری ؟ امری ؟ فرمایشی؟.... من حدودا دو سه ساعت دیگه میخوام برم بیمارستان قبل از رفتن
دوباره سعی میکنم بیام توی وبت
فعلا به قول شما خداحافظ ( حافظ هم خارجکیه وا)

سلام خواهر داداش مصطفی.
همون موقعی که دچار نفرین لیلا خانوم شده بود؟
گناه داره بچه.پشت سرش اینجوری نگو میاد میزنتت ها.بهش میاد دست بزن هم داشته باشه.حالا میشه یکی توضیح بده الان دقیقا چشه؟چرا عمل کرده؟عملش سخت بود؟
آره میدونم.این مصطفی از همون بچگیش غرب زده بود.وقتی داشتم بهش حرفیدن یاد میدادم میگفتم بگو سلام میگفت های میگفتم بگوخدانگهدار(فارسی اصل)میگفت بای.سر همین مسئله هم کلی کتک از دستم خورد.
چه جالب.اوشون میگفتن از محیط مجازی خوششون نمیومد.واسه همین فکر میکردم خواهر مجازیش رو فراموش کرده.
میگم فقط بهش بگین خواهر مجازیش تنها شد رفت.کسی که خودش رو سعید معرفی کرده بود یک سال سر کار گذاشته بودش.یعنی باورت میشه هر دفعه یکی پای سیستم میشسته و به سادگی من میخندیده؟البته منم ساکت نمیشینم.انتقامم رو از تک تکشون میگیرم.اگه دستمم بهشون نرسه یه روز نفرینم دامنش ببخشید شلوارش رو میگیره.
ببخشید نوشین جون سرت رو درد آوردم.
از آشناییت خوشحال شدم.بوووووووس.خدانگهدار.

نوشین دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ق.ظ

سلام
چطوری یا نه؟
لیلا دیگه کینه؟ نفرین چینه ؟
ریه شو عملاندن ...
بچه که بود نی نی زده بود آخه به به سیب زمینی میگفت دیب دمنی اما در مورد کلمه بای این هم از نی نی زدگیشه چون اونا هم میگن بابای
اون هیچکس رو نمیفراموشه مگر اینکه در حقش بد کرده باشن
در مورد جانوری هم عصر با دایناسورها که او را سعید مینامند هم به مصطفی گزارشیدم
اول لبخندید بعد هم فحشید البته به شماو گفت دختره ی کل شق بهش گفتم چیزی براش نمیکامنتی گفت فعلا لا
الان هم خروپفش گوش ما را کرانده
من هم فعلا با شما میبایم

سلام.نه.
لیلا دوست داداشت(چشمک)
وای.نازی.طفلک بچه.
بابا رو بچه کار کن.ما که از پسش برنیومدیم.هرچی کتکش زدیم.فلفل رو زبونش ریختیم و....افاقه نکرد.
این جمله ی دایناسوره رو ۵۰۰بار خودنم.تازه گرفتم چی شد.
ایشون لطف دارن جای من بزنش بگو کله شق هم خودتی.
بازهم لطف دارن که نمیکامنتن.
بیچاره.فکر کنم مشکل تنفسی هم داره.راستی بیماریه روحیش خوب شد؟آخه یکم عصبی بودا.
راستی نوشین شما واقعا خواهرشی یا جناب مصطفی خان زن گرفتن و از ترس شیرینی شما رو خواهرشون معرفی کردن؟
راستی ما امروز صبح رفتیم شمال تا عصرم برگشتیم.چه مسافرتی شد.بعدا میام میگم.فعلا خدانگهدار

نوشین شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:02 ب.ظ

سلام یلدا خانوم
چطوری ؟
جات خالی یه چند روزی بدون آقا مصطفی رفتیم حج ( البته از نوع کم بضاعتی)
اولا اون چشمک برا چی بود؟
آتوسا چنان بلایی سر داداشم آورده که جایی برا اون چشمکا باقی نمیذاره
در ضمن من نه خواهرشم نه خانمش ( آخه یلدا جون اگه من خانمش بودم که از حسادت جفت چشاتو در میاوردم که) من خانم سامان هستم بنابراین خواهر مهران هم هستم
خروپف هم یه اصطلاحه در غیر اینصورت از پنجره مینداختمش بیرون
وا ... چه حرفا میزنی داداش ما کی عصبی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون فقط یه کم روانیه!!!!!!!!! همین
در ضمن امیدوارم شمال بهت خوش گذشته باشه
راستی نماز روزه هات قبول باشه
افطار مارو هم دعا کن
بقول خودت
خداحافظ

سلام.خوفم.شما شتوری؟حج؟
آخی.فعلا با داداشت هم درد شدیم.بگو بیاد یه دل سیر با هم گریه کنیم.
الان این سامان و مهران که میگی شما و مصطفی این؟من کمی گیج میزنم.یعنی الان شما چه نسبتی دارین؟برادر شوهرتونن؟
آها.به این میگن شیر زن.حتما بندازیش ها.حالا خروپف هم نکرد بندازش یکم بخندیم.
نه ببین دیگه پارتی بازی نکن.این داداشت از روز اول هم عصبی بود و یکم قاطی داشت.اصلا همون لحظه ای که بدنیا اومد یک دادی زد کل بیمارستان رفت رو هوا.اون موقع شما نبودی اما من که بودم.بچه اصلا نرمال نیست.یه فکری واسش بکنین.
خوش گذشت.
چشم.شما و آقاتون و بچه هاتون و نوه هاتون و آق مصطفی و مهران و سامان و ساسان و پیمان و مرجان و ....رو هم دعا میکنیم.شما هم ما رو دعا کنی.
البته اگه بتونم روزه بگیرم.
بقول آق مصطفی بای.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد