hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

خدایم اینجاست؟

دلم واسه کیمیا تنگ شده.میخوام از شر این دلتنگی به تو پناه بیارم خداجونم.به تو که اون بالا نشستی و من رو میبینی.به تو که بهتر از هرکسی میدونی من خودم رو حفظ کردم.به تو که دیدی چطور مراقب بودم به تو که من رو دوست داری. 

خدا جونم من رو قبول میکنی؟یه وقت بهم نمیگی برو.یه وقت بهم نگی دیگه دوسم نداری.یه وقت من رو نشکنی.یه وقتی نگی چون رفتی طرف کیمیا دیگه نیا پیشم. 

خدا جونم میدونم فقط تویی که میتونی آرومم کنی.فقط تویی که میتونی کارم رو درست کنی.فقط تویی که آغوش گرمت رو دوست دارم.تویی که همیشه بامن بودی.اگه باهات نبودم تقصیر خودم بود.اما من که برگشتم. 

خدا جون الان که دارم این نامه رو مینویسم اشک امانم نمیده.اما چه کنم دلم گرفته.دلم تو رو میخواد.دلم کیمیا رو میخواد.خدا جونم من ضعیفم و کم طاقت.تو که خودت میبینی پر پر شدم. 

خداجونم میدونم که تا تو نخوای نمیشه.کارم گیر کرده بود و از همه کمک خواستم جز تو.صدات میکردم اما به دیگران بیشتر اعتماد داشتم.اما الان پیدات کردم.الان فهمیدم اگه از تو بخوام بهم میدیش.خدا جونم میدونم که تو هم داری گریه میکنی.میدونم خوشحالی که برگشتم.چون دوسم داری.چون نمیخوای عذاب بکشم.خداجونم میدونم که اگه تا الان کسی کاری نکرد خواسته ی تو بود. 

خدا جونم من برگشتم پیشت.بگو که هنوزم دوسم داری.بگو تا آروم شم.خداجونم یلدات از تنهایی میترسه.اون جز تو کسی رو نداره.یلدا کوچولوت حالا بزرگ شده خانوم شده عاشق شده حالا هم مثل بچگی هاش اومده پیشت.اومده تا بمونه...... 

خداجونم من منتظرتم. 

پی نوشت:از خواهری ممنونم که..... 

پی نوشت ۲:باید جواب یک سوال رو در مورد کیمیا پیدا کنم.اگه جوابش رو بفهمم میتونم باهاش حرف بزنم.اما سوالش خیلی سخته.یعنی واسه یه آدم به سن من که هیچی از.... 

پی نوشت۳:بچه ها واسه پست قبل ۳تا کامنت ناقابل بذارین بشه۴۱رکورد بزنم.بعدا با هم حساب میکنیم.ممنون 

پی نوشت ایشاا... آخر:انقدر قالب جدیدم رو دوست دارم.هر ۵دیقه یه بار باز میکنم وبم رو نیگاش میکنم.باز میبندم که تازگی داشته باشه

نظرات 82 + ارسال نظر
خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ب.ظ

یلدا،اونجا اگه سؤالی میکنی چند وقت بعدش بیا همونجا ایشالا پاسختو میدم، الان هم پاسخ اون "اوصاف دنیا زدگان" رو دادم.

الان میام

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:24 ب.ظ

یلدا جون نمیدونی چقدر خوشا حالم که الان پیش خدایی.
من الان یه کار کوچولو دارم برم برمیگردم، یه 20 مین دیگه.
برمیگردم،ایشالا یه چیزی بگم که از مهربونی خدا بعد از خوندن متن تو یادم امد، که هر موقع اینو یادم میاد دلم میلرزه.
فعلاً نازنینم.
یا حق

ای بابا.فکر کردم الان کلی کمکم میکنی.جواب اون سوالای تو پستم رو میدی.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:47 ب.ظ

آخه نازنین مگه از من سؤال پرسیدی که جوابشو از من میخوای! از خدا پرسیدی، خدا هم قبل از اینکه سؤال کنی جوابشو داده، همین که داری باهاش صحبت میکنی، یعنی که اینکه:
گفته بنده من بیا پیشه خودم، یعنی من دوست دارم کی اجازه دادم بیای پیشم...
---------
بزار من اون حرفام رو بزنم شاید جواب سؤالات تو اونا بود،
یلدا اینا رو خدا به بنده اش میگه، میگه وقتی بنده ام مشکلی براش پیش میاد، من تمام در هارو به روش میبندم،الا یه در اونم در خونه خودم، بقیه در هارو میبندم چون نمیخام بندم به جز خودم به کسه دیگه رو بندازه بد اونا ردش کنن دلش بشکنه،
من میخوام بیاد پیشه خودم ، چون من مسه خیلی از آدم ها نمیگم برو،نمیگم حالا دیگه چرا امدی، حالا که از همجا رانده شدی امدی پیشه من، میدونی چیه،اینقدر مهربونه که میگه آسان بروشم نمیآرام که بخواد پیش من شرمنده بشه،میگم حالا که امدی خوش امدی، حالا فهمیدی که به جز من کسی دیگه نمیتونه کاری برات بکنه،
میگه حالا که امدی عزیزم، بخواه تا من هم بهت بدم، ولی وقتی از من چیزی میخوای دیگه دست رو جلو کس دیگه دراز نکن، فقط و فقط از من بخواه چون من تنها قدرت این جهان هستم.
یلدا این خدا اینقدر مهربونه که نمیگه چرا تازه امدی،میگه من خیلی وقت بود منتظره تو بودم بنده ام. اونجاس که حس میکنی آغوشی گرم منتظر ت بوده ولی تو هی میرفتی جاهایه دیگه،ولی بازم خوبه که آخر امدی پیشه خودش،
ولی یه چیز یادت باشه،اگه یه وقت خواستت براورده نکرد، ازش روی برنگردونی ها،بدونم حتماً بضررت بوده که اون مهربون نخواسته به بنده عزیزش صدمه ای برسه.
{بوس}
یا حق

چقدر این خدا رو دوست دارم.
میترسم اونم خواهسته ام رو قبول نکنه.میترسم....
وای خواهری امروز تب کردم اصلا نمیتونم بنویسم.اما تو بنویس.من میخونم.
بعدا که خوب شدم جواب میدم

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:09 ب.ظ

یلدا متوجه نشدم:
واسه یه آدم به سن من که هیچی از....نمیدونه پیچیده است

از..؟

هیچی.الان پاکش میکنم که سوتفاهم نشه

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:10 ب.ظ

چرا تب؟؟؟؟ اااااا چر؟ بدو بگو نگران شدم.
نبینم وروجک من تب کنه.

این آقای دکترجان گفت آنتی بیوتیک نمیدم(خسیس)منم حالم بد شد.
چشم.الان خوب میشم

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

خوب به من هم نمی گی منظورت چی بود؟

منظورم ازدواج بود

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:15 ب.ظ

چه سؤالی رو میخوای بدونی که سخته؟
تو که گفتی نمیخای باهاش ازدواج کنی

اینکه اگه درسش رو ادامه ندا بازم به.....فکر میکنم یا نه.
بابا۲تا کامنت خواستیم واسه پست قبل.چه بخیلین شماها.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:20 ب.ظ

یلدا یه سؤال، چجوری پیدا کردیش، چی شد به قول خودت عاشق شدی؟ چی باعث میشه فکر کنی میتونید باهم تفاهم داشته باشین؟

چجوری پیداش کردم؟فکر کنم میدونستی.
خواهری اصلا ازین طرز حرف زدنت خوشم نیومد(یادت باشه از دلم در بیاری)
بارها گفتم از صداقتش خوشم اومد.ازینکه تا ازم خوشش نیومد از عشق چیزی نگفت.ازین که وقتی گفتم دوسش دارم ازم علت خواست.سعی نکرد سواستفاده کنه.
ناسلامتی یک ساله با همیم.دیگه کم کم داره سالگردش میرسه

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:28 ب.ظ

خوب من چیکار کنم، اینجور عشق رو هنوز قبول ندارم. (بوس،برا اینکه از دلت در بیاد،در امد؟)
تو چت پیداش کردی؟
فقط همین، چون صادق بود؟!!
اون چرا دوست داره؟
اونم عاشقته؟

هیچم از دلم در نیومد
اون دوسم نداره.عاشقمه و همین عذابش میده.واسه همین نمیتونه با من باشه.
اخلاقش رو دوست دارم کلا.
نمیدونم.جواب نمیده.یه بار به شوخی گفت چون زیاد حرف میزنم.منم گفتم یعنی اگه یکی بیشتر از من حرف بزنه بیشتر دوسش داری؟خندید.اما گذشته از شوخی علتش رو نمیدونم

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:31 ب.ظ

فکر میکنی ارزش داشته باشه زندگیتو تحت تأثیر قرار بدی برا 4 سال آینده؟
با در نظر داشتن اینکه در حقیقت هیچ ازش نمیدونی!

مگه کسایی که با هم ازدواج میکنن چی از هم میدونن؟

رها دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:34 ب.ظ http://www.jazirehieraha.blogfa.com

یلدا جون مرسی از سرزدنات!! ممنون . اره عزیزم نوشته ی خودمه
مواظب خودت باش

خیلی قشنگ بود

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ

یلدا الان چیزی بهت نمیگم، چون هم سنت کمه، هم هنوز در گیر احساسی، باید وایسم تا بری دانشگاه،البته اگه زنده بودم

ببین خواهری فکر نمیکنی داری زود قضاوت میکنی؟
من هیچ وقت نگفتم میخوام باهاش ازدواج کنم فقط تو رویاهام بهش فکر میکنم.
مگه چند سالته؟
کنایه های امروزت یادم نمیره

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:02 ب.ظ

یلدا از دست من ناراحت نشو، چون هیچ وقت به کسی کنایه نمیزنم، همیشه حرفامو رک میگم.
گفتم سنت کمه،منظورم این بود که باید بزرگ تر شی تا بیشتر تجربه کسب کنی.
گفتم هنوز در گیر احساسی،منظورم این بود که تمام دخترا تو این سن و سال احساسی برخورد میکنن.
گفتم وایسم بری دانشگاه، منظورم این نبود که سواد نداری، منظورم این بود که محیط دانش گاه چون مختلط هست و فقط دخترا نیستن، تجربیه جدیدی برات هست از نظر ارتباط با جنس مخالف.
- یلدا من هیچ وقت کنایه نمیزنم یا لاقل سعیم بر اینه، مخصوصاً کسانی رو که دوسشون دارم، در ضمن کنایه زدن و زخم زبون از اخلاق ناپسند هست،که من خیلی بدم میاد.
- یلدا فکر میکردم داریم مسه دوتا خواهر صحبت میکنیم، خواهرا مگه از دست هم ناراحت میشن؟
- یلدا برداشت ها،هم میتونه خوب باشه هم بد، باید سعی کنیم مثبت ترین برداشت رو داشته باشیم.

حالا هنوز هم از من ناراحتی؟ (منی که این هم دوست دارم )چون کم کم داره دلم میشکنه...

ببین منم فکر میکردم لااقل تو میفهمی که من به ازدواج فکر نمیکنم.
به خدا فکر نمیکنم.اما تو هم مثل بقیه بداشت منفی کردی.فکر کردی من با این سن تو فکر این چیزام.اما به خدا نیستم.من کلا همیشه میگم به خاطر بعضی چیزا از ازدواج بدم میاد و تا جایی که بتونم ازدواج نمیکنم.اما نمیدونم چرا تا از کیمیا حرف میزنم همه فکر میکنن....
میشه سنت رو بگی تا بدونم چجوری باید باهات بحرفم؟لطفا طفره نرو

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ب.ظ

یلدا هی میگم دیگه در این باره صحبت نکنم،ممکنه ناراحت شی، ولی از بس دوست دارم نمیتونم.
یلدا یه توصیه خواهرنه، جوری تو ریهت بهش فکر نکن،که و بسته شی و اگه نشد بهت ضربه وارد بشه،
تمام آیندتو باهاش نساز.

یلدا،خواهری، اگه دوست نداری که من در این باره صحبت کنم،بگو ناراحت نمیشم،
(ولی ازم نخواه اونجور که تو دوست داری صحبت کنم، اگه بگم ،چون دوست دارم،نمیتونم واقعیت هارو پنهان کنم)

خلاصه اگه ناراحت میشی،و حرفامو مسه یه خواهر نمیخونی،بگو فقط از خدا میگیم دیگه

من فقط ازین دید منفی ای که تو وعلی و همه ی همه دارن بدم میاد.ازین که به زور میخواین من بگم به ازدواج فکر میکنم.اصلا این تفکر رو یکی عین تو انداخت تو سرم.انقدر ازم پرسید هدفت چیه ازین رابطه هی گفت به ازدواج فکر میکنی یا نه....
که من دارم با تو اینجوری حرف میزنم.منم مثل تو و دخترای دیگه ارین بحث بدم میومد و خجالت میکشیدم.حتی تو دلم هم روم نمیشد بهش فکر کنم.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:11 ب.ظ

بازم بوس برا خواهر عزیزم(ولی یادت باشه ها تو منو ماچ نکردی)

چون از کسانی که تظاهر میکن بدم میاد.
خب ازت ناراحت بودم.حالا سنت رو بگو لطفا

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:14 ب.ظ

هر چه شما میفرمایید قربان، بنظر شریف چند سال میخوره؟

اونجوری که به من میگی بچه ۵۰رو داری.
ببین ازت خواهش کردم طفره نری.ما قبلا هم رو میشناختیم؟
خانوم خواهری من قبلا یه بار با یکی مثل شما تو وبم دوست بودم.خیلی راحت باهاش میحرفیدم.سنش رو نمیدونستم.اما بعد که گفت۳۲سالشه کلی خجالت کشیدم بعدش هم انقدر نصیحتم کرد و هرچی خواست به من گفت که دیگه حرف نزدیمم.
نمیخوام اون تجربه تکرار بشه.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:17 ب.ظ

به پیر به پیقمبر، به جون خودم ،به جون هرکی دوست داری، به هرکی که میپرستی، بخدا من یه لحظه هم فکر نکردم تو به ازدواج فکر میکنی،
بابا من آسان کاری به اون ندارم(به ازدواج ها)، تو هی پای این نامرد رو میکشی وسط(بازم ازدواج رو میگم ها،فکر بد نکن)

تو گفتی جاخالی چی بود منم گفتم.اما تو هی گفتی بچه ای و این حرفا.
اصلا به قول داداش مصطفی سابق ازدواج خره کیه که بخواد واسه ما جفتک بندازه؟عمرا من بذارم.به خود کیمیا هم گفتم.
راستی پیقمبرت رو اشتباه نوشتی

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:19 ب.ظ

حالا من تظاهر میکنم به نظر شما؟
آخه من بیچاره چی دارم که بخوام تظاهر کنم.
چه نفعی داره برام؟

منظورم خودم بودم.تو گفتی چرا بوس نمیدی(!)منم گفتم چون ازت ناراحت بودم نمیخواستم تظاهر کنم که بشخیدم.
ای بابا.من که فقط دارم حرفام رو برات تترجمه میکنم.حالا سنت رو بگو

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:22 ب.ظ

حالا خیالت راحت شد ابجی؟
حالا با صحبت میکنی؟
رد صلاحیت نشیدم که؟

بله جانم

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:23 ب.ظ

یلدا بی زحمت اون پست سنم رو پاک میکنی،لطفاً

چیه میترسی پسرای جوون سرت خراب شن؟

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:25 ب.ظ

میدونم پیغامبر درسته،ولی تو آخه واسه آدم حواس میزاری! وروجک!

جان ما لیلا نیستی؟اگه هستی بگو که دیگه پشت سرت نگم بی وفا بود

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:27 ب.ظ

حالا چی؟ دیگه ازم ناراحت نیستی؟
حالا بوس میدی؟
(منم که فعلاً دارم منت کشی میکنم)

بوس میدم چه جورم.
بیا.
بووووووووو.........
ا.من سرما خوذردم.شرمنده برو فردا بیا

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:29 ب.ظ

از دست تو پیر نشم خوبه

ولی من که هنوز میگم پیری.
چرا؟واسه بوس ندادن؟
خب سرما میخوری.سرما خوردگی تو سن تو خطرناکه

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:30 ب.ظ

لیلا کی بوده دیگه؟

لیلا دوست دختر خاله ام که با من دوست شد(یعنی من باهاش دوست شدم)
پس یعنی بازم میتونم بهش بگم بی وفا؟آخیش خیالم راحت شد.
راستی تو کی هستی؟من رو از قبل نمیشناختی؟یهویی وبم رو دیدی؟
میگم بهتر نبود میرفتیم تو یاهو مسنجر؟

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ب.ظ

حال منو میگیری،حالتو میگیرم.
(سنم رو نمیدونستی لااقل حال نمیگرفتی،وروجک)
خدا بهم رحم کنه

اگه بوس میدادم بیشتر حالت گرفته میشدا.
خدا به همه ی ما رحم کنه.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:34 ب.ظ

پیر جدو ابادته (ببخشید ادبیات یه ذره خشن بود)

آخه خودت هی میگی ما جوونا(ما یعنی من و بقیه.نه تو) شما جوونا اون جوونا.
آره خب.جدو آبادم اگه الان بودن قاعدتا پیر بودن.راستی من سید اولاد پیغمبرم.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:36 ب.ظ

فعلاً که 6 سال از من کوچولو تری

ولی زود بزرگ شدما.خداییش خیلی بیشتر از۱۶ساله ها میفهمم.نه؟
تازه شم غذا میخورم زود بزرگ میشم تو از من ۶سال کوچیکتر بشی

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:40 ب.ظ

نه عزیزم از بلاگ سانیا امدم، دیدم داشتی خیلی پاک با سانیا در و دل میکردی، دیدم مسه خیلی از دخترای دیگه نیستی که خیلی کارای دیگه با دوست پرسرشون میکنن، گفتم بیام ببینم این دختر پاک کیه!
امدیو گرفتار شدیم(ولی خوب شد) !!

قربان شماا.منم از وب هم وطن اومدم.از آشناییتون خوشبختم
آخی شکل فیلمای هندی شد.علی اون دستمال رو بده من.
چی میگفتم؟این رو پرسیدم که ببینم یه وقت فنر دهنم در نرفته باشه سوتی بدم.
من انقدر به این سانیا علاقه دارم که نمیدونی(اگه باهاش رابطه نداری که من راحت نظرم رو بگم)ّ
ما هیچکار نمیکنیم هزارتا اسم رومونه.وای به خاله روزی که کارم بکنیم.
اونجا با چه اسمی کامنت میذاشتی؟

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:45 ب.ظ

دوست دارم یلدا، آره بیشتر از سنت میفهمی برا همین ولت نکردم ،دیدم ارزش داره برات وقت بزارم، دوست داشتنی هستی.

یلدا جون من راست میگی، سیدی؟ اوه اوه
یلدا غلط کردم، از این ببد هرچی تو بگی،
ولی یه چیز بهت میگم سو استفاده نکنی ها، من احترام خیلی زیادی برا سیدا قایلم(از این به بعد باید بیشتر مواظب باشم)
البته بماند که ما هم بله(سیدیم)

خواهری یه چیزی بگم بخندی.الان کامنتت که تموم شد به اون جای بله رسیدم.همون لحظه آیفون زنگید.میخواستم بگم آیدا بردار.گفتم آیدا بله(با لحن عروس خانوما).کلی مشعوف شدیم.ای بابا.دیوونه شدم.
اون موقع هم میخواستم بگم اشتباه گفتم ازدواج(آیکن خجالت)
دوست دارم یا دوستت دارم؟
واقعا.کلی ذوق کردم.میخوام این نظرت رو بزرگ کنم بزارم رو وبم همه ببینن.
من رو میگی دوست داشتنی؟خدا شکر که الان من رو نمیبینی.افتضاح شدم.قیافه ام شکل معتادا شده.صدام هم که شکل....
بیخیال ذهنیتت رو خراب نمیکنم.پس من ازین به بعد میگم۴۰سالمه.
عزیزم من اهل سواستفاده نیستم فدات شم.
حالا که انقدر هندونه دادی اصلا هم پیر نیستی.خیلی هم جوونی.فقط چند دیقه من برم این هندونه ها رو بذارم یخچال

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:48 ب.ظ

اتفاقاً خیلی هم با سانیا قاتی هستیم، الان سرش شلوغه، فردا میخوان برن آزمایش بدن،این هفته هم عقد میکنن،
ولی من ببینمش کلشو میکنم. بی وفا شده!
نمیگم با چه اسمه کمنت میزارم ،تا بسوزی

اصلا دوسش ندارم.خیلی نامرد و بی وفایه.
دوسش هم ندارم(۲بار گفتم؟)
مهم هم نیست بدونه.
ایشاا... خوشبخت شن(این رو با حرص گفتم.مثل این خاله زنک ها)

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ

یلدا جان ایشالا بقیه اون سایت رو فردا update میکنم، ایشالا با مطالب جدید فردا میام پیشت

منتظرم عسیسم

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:04 ب.ظ

یلدا راستی رابطت با خواهرت چجوریه؟ چند سالشه؟
باهاش درد و دل میکنی؟

راستی یلدا نسلتون به کدوم یک از امامان میرسه؟

یلدا دوست داشتم،ولی از اون موقع که گفتی سیدی 200 برابر شد، خیلی بیشتر البته (الان هوارتا دوست دارم)

دوست داری یا دوستم داری؟
عزیزم لطف داری.
رابطه مون میشه گفت افتضاح.حیلی دوست داشتم باهاش خوب بودم اما اون همه اش من رو مسخره میکنه.حالا هروقت خواستی برات تعریف میکنم.۱۷و خورده ای.
فکر کنم امام حسین جان.
خیلی دوستت دارم عسیسم.ممنونم.کلی اعتماد به نفس دادی

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ب.ظ

یلدا من همش میرم تو یه فاز دیگه، یلدا رابطت با امام حسین (ع) چطوره؟

شیشیم با هم.راستش نظرم با بقیه کمی متفاوته.
یعنی اصلا تو عاشورا تاسوعا عزادارری نمیکنم.از روضه و این چیزا بدم میاد.
فکر میکنم با من مخالفی.نه؟

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:09 ب.ظ

راستی یلدا، آب جوش بزار، با عسل و ابلیمو تازه ،بزن به بدن یه روزه خوب میشی.
اگه گلو در هم داری هر شب آب نمک قرقره کن،توپ میشی. ایشلا زودتر خوب شی.

ببشخید روم به دیوار.به کجای بدنم بزنم؟
آب جوش رو همونطوری داغ بزنم؟میسوزم ها.گناه دارم.
آب نمک رو قرقره میکنم.
این محلولی که گفتی واسه چیم خوبه؟

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ

یلدا امام حسین (ع) ؟
یلدا هلاکتم، سفارش مارو به جدتون به کن
یلدا فقط یه خواهر داری؟ برادر فکر نمیکنم داشته باشی، چون اساسی دنبال برادر میگردی!
یلدا سعادت چرا خواهرت مسخرت میکنه؟ تو که به این نازی هستی! (البته از نظر من!)
خواهرت پیش دانش گاهی میره؟
یلدا اگه حوصله داری تعریف کن من گوش میدم.
یلدا gmail داری؟
یلدا
یلدا
یلدا
یلدا...

من اومدم جوابب بدم.
عزیزم من مطمئن نیستم.اون موقع که سوال کردی جدت به کدوم امام میرسه من از بغل دستیم(دوستم)پرسیدم گفت امام حسین.در نظر داشته باش که منبعش موسخ نیست.
۲تا خواهر دارم .تو هم فهمیدی؟میگم خیلی تابلو ام؟
به به.بازم که تعریف.ای جان.ببین من شماره ات رو میخوام هر وقت اعتماد به نفسم تخریب شد زنگ بزنم چند تا حرف خوشگل بزنی حالم جا بیاد.
الان که سرما خوردم که واقعا نازم.بینیم شکل گوش کوب شده.چشام که پف کرده این هوا.دهنمم که چون حالت تهوع دارم(به خاطر سرفه های شدید)هی کج و معوج میشه.
تعریف کردنش داغونم میکنه.من دیگه اهمیت نمیدم.یعنی تقصیر اونم نیست.عقایدمون فرق داره و عقاید من به نظرش مسخره میان.مثلا اون روز به من میگه:خسته نشدی انقدر به ازدواج فکر میکنی؟
حالا نمیدونم چرا این فکر رو کرد فقط میدونم داشتم به چیزای دیگه فکر میکنم.حالا تو فرض کن این حرف رو جلو مامان زد.
gmailندارم اما emailدارم.بدم؟(به زور میخوام قالب کنم)

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:25 ب.ظ

واسه سر ما خورده گیت.
حتماً درست کن بخور، آب جوش، ابلیمو تازه، عسل
در ضمن آره مخالفم

چه جالب ما کلا مخالفیم.یعنی فکر کنم من کلا مخالفم.
اینا رو مخلوط کنم؟واییییییییی.میشه یه چیزی تو مایه های پلو مرغ.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:41 ب.ظ

بزن به بدن یعنی بخور جیگر نه اینکه بمالی به بدن

آهان ازون لحاظ.ولی جمله ات خیلی مورد داشت ها(چشمک)

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:45 ب.ظ

ازیت نکن خواهرتو، وروجک
باشه منتظرم

شرمنده عزیزم حال نداشتم خوابیدم.

خواهری دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ب.ظ

در ضمن دقت کردی، در همون روز که پست زدی نظرات شد 39 تا

آره اتفاقا میخواستم بگم اگه تو نبودی میشد ۲تا یا۳تا

یه پسر جوون دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ب.ظ http://www.afkar-novin.blogfa.com

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
سردرد کردم چقدر با این خواهری حرف زدید شما
من ... رو بگو نشستم نصفشو خوندم تا جایی که دیگه خسته شدم
راست میگن این خانوما خیلی ... هستنا
بگذریم
تشکر که اومده بودی به وب این آقا پسر ما و کلی هم کامنت گذاشته بودی
این کیمیا خان جان هم امیدوارم دوست گلی برای تو باشه عزیزم
فعلا خدانگهدار

وااااااااااااای.شما آقایون هم که فقط بلدید ایراد بگیرین.اگه شما زیاد حرف نمیزنین علتش این نیست که مثلا رعایت میکنین خداییش چیزی واسه گفتن ندارین.
آخه شما پسرا احساس محساس که قربونش برم ندارین.کلا هرچیزی که بشه راجع بهش حرفید ندارین.آخییییییییی.
خوایش میکنم.حالا خود وب رو خوندی یا گرم فرمایشات ما دوتا خواهر شدین و وب رو یادتون رفت؟

خواهری سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:09 ق.ظ

من موندم شب شما کیه؟
چشام در امد از بس به مانیتور نیگا کردم 

عسیسم شب و روز وقتی عشقم نباشه برام تاریکه.فرقی هم نداره.
اما دیشب .....
بازم معذرت

ندا سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ http://manelanati.blogfa.com

انتظار مهم نیست...
مگه مسابقه اس که رکرد بشکنی؟ امید وارم هیچ وقت رکوردت از همه بیشتر نشه...
یا علی....

آره ئیگه.مگه تو انتظار روی بقیه رو کم کنیم.

علی تنهاست سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:55 ق.ظ

سلام خواهر گلم

خوبی ؟ بهتر شدی ؟ میبینم با خدا آشتی کردی

خانم خواهری خیلی ازتون ممنونم که این قدر هوای خواهر من رو دارین ...

یلدا جون هنوزم نسبت به بعضی ها زود قضاوت میکنی . من دلیلی که ازت پرسیدم به ازدواج فکر می کنی یا نه این بود که کمک خواستی می خواستم نوع احساستون و رابطتون رو دقیق نسبت به هم بدونم. به هیچ وجه فکرم این نبود که تو همش به ازدواج فکر میکنی بلکه درد پاک بودن رابطتون شک نداشتم هنوز هم شک ندارم و میدونم چقدر نجیب و خوبی .

در مورد کیمیا مطمئن باش به هیچ وقت زیر قولم نمی زنم فقط می خواستم شتاب زده و احساسی عمل نکنیم...

یک حرفی رو خانم خواهری خیلی خوب گوشزد کردن.این که دخترا تو سن تو خیلی احساسی هستن . کلا از ویژگی های این سن و ساله . نمی خوام بگم بده خیلی هم خوبه ولی باید خیلی مواظبش بود

دیگه ازین به بعد خداحافظی نمی کنم چون جایی نمی رم که بخوام خدا حافظی کنم .

یا حق

ساعت تمام کامنتا رو خواب بودم.عجب موجود پرخوابیم من.
خب سلام علی جووووووون.
قربون خدا برم که انقدر خانواده ی(مجازی هم نیستین.خانواده ی واقعی)خوبی دارم.داره به خودم حسودیم میشه(من دنبال بهونه ام حسودی کنم)
داداش گلم علتش رو که گفتم.باید فرصت بدین به من.شرایطم مثل دختری شده که تو جامعه همه میخوان ازش سواستفاده کنن.حالا تونسته جون سالم به در ببره اما هنوزم تاثیر اون حرفا روش هست.
میدونم احساسی برخورد کردم.اما ازین به بعد میخوام با عقلم تصمیم بگیرم واسه همینم هنوز دارم فکر میکنم.
میشه من به جای یا حق بگم یا آزادی
و یا یا عدالت و این حرفا که دنبالشیم؟

پریا سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ب.ظ http://www.blogme.blogfa.com

قالب نو مبارک بووووس

اووووووووه چقده اینجا شلوغ پلوغ شده بید!
اییییییییین همه کامنت با خواهری؟!
موفق باشین واقعا

منون.بوووووووووس.
آره دیگه چه کنیم.چت روم باز کردیم.

آرزو سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ http://anahita718.blogfa.com/

آخی کیف کردم از این حرف زدنت با خدا خیلی بی ریا گفتی عزیزم.
امیدوارم به جوابات هرچه زودتر برسی.برات دعا می کنم اگر قابل باشم.

ممنون.لطف داری.آدم وقتی دلش خیلی پره دیگه نمیتونه خدا رو دور ببینه.احساس میکنه خدا روبه روش نشسته منتظره گئش بده به حرفاش.
محتاجیم به دعا عزیزم.ممنون

خواهری سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:48 ب.ظ

یلدا جان سلام، اینم مطالب جدید:
- اوصاف اهل آخرت
- پاداش زاهدان
- اوصاف زاهدان
- پرستش عاشقان
- دریاى رحمت خداوند
- منم بخشنده مهربان

میام میبینم ممنونم

خواهری سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ

2 تا خواهر؟
یکیشون آیدا خانم 17 ساله اون یکشون ؟ البته اگه دوست داری بگو!
اعتقادات منظورت مذهبیه، یا فکری؟ که گفتی خواهرت قبول نداره.

دوتا خواهرم رو قاطی کردی یه چیزی در آوردی عجیب.آیدا ۱۰سالشه.یاسی ۱۷.
نه عزیزم.تو اعتقادات دینی با هم موافقیم تقریبا از نظر فکری میگم و احساسی

خواهری سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:52 ب.ظ

یلدا سلام، الان برمیگردم جواب سؤالتو اونجا میدم.

منتظرم

خواهری سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

یلدا این یعنی چی؟
ne omiode residan be in saadat!

یعنی به امید رسیدن به این سعادت

خواهری سه‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:26 ب.ظ

2ta matlab jadid:
* الهی نامه – علامه حسن زاده آملی
* عشق یعنی…

عشق یعنی چی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد