hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

تقدیم به ساناز و داداشی

سلام.با خودم عهد بسته بودم امروز بیام و اینجا اولین سالگرد دوستیمون رو به کیمیا تبریک بگم.میخواستم از کیکم عکس بگیرم آخه دوستم برام جشن گرفته بود.اما قبل ازین که برم خونه شون همه چی به هم ریخت.میخواستم جشن رو به هم بزنم اما دلم نیومد وقتی رفتم با یه صحنه ای روبه رو شدم که اشک تو چشام جمع شد.دوستم یه عالمه بادکنک خریده بود داداششم یه آهنگ حاضر کرده بود که تا در رو باز کردم با صدای آهنگ و یه روی باز ازم استقبال شد. کیکی که دوستم سفارش داده بود هم خیلی ناز بود.قرمز بود روش ۳تا گل سفید داشت و کنارشم با قهوه ای نوشته بود I LOVE YOU.از خوشحالی داشتم بال در می اوردم دوستم هم هی میگفت سوتفاهم بوده ناراحت نباش و این حرفا.منم گفتم باشه اگه سوتفاهم بوده قبل ازین که مراسم رو شروع کنیم زنگ میزنم تا سوتفاهم برطرف شه و خوشحال باشیم. 

اما سوتفاهم نبود.تنها چیزی که ازون صحنه یادم میاد اینه که گوشی از دستم افتاد و به کیک جلوم خیره شده بودم.مونده بودم چی بگم.سرم رو بین دستام گرفتم تا اشکام رو نبیینن.داداش دوستم(ابتداییه)رفت بیرون.منم اومدم برم دسشویی وسط راه از حال رفتم البته دوستم من رو گرفت.و کلی هم دعوام کرد که چرا خودم رو اذیت میکنم(!).خلاصه اصلا به کیک و شمع نرسیدیم. 

بعد از حدود ۱ساعت به ساناز گفتم میوام سمع کیکم رو فوت کنم.دوباره کیکی رو که روش رد مشت من بود آوردن(بیچاره کیکه.لهش کردم)شمع رو گدذاشتیم رو کیک و ساناز شورع کرد به فیلمبرداری. 

یلدا:خب دیگه آرزویی ندارم.اما.....آرزو میکنم هیچکس به سرنوشت امروز من دچار نشه. 

و بعد شمع رو فوت کردم و گفتم: 

سالگرد عشقمون مبارک. 

و دیگه نتونستم ادامه بدم.ساناز دوید طرفم و کلی گریه کردم .به داداشم گفتم که چی شده.اونم گفت قول بده غصه نخوری.منم قول دادم پاشم برقصم.حالا شما فرض کنین با اون حالم میخوام برقصم.خب معلومه که نشد. 

گفتم پس کیک رو بیار قاچ بزنیم.گفت:آخه چیزی ازش نمونده. 

گفتم هنوز ۳تا گل روشه 

چاقو رو برداشتم.چشام رو بستم و فکر کردم میخوام شکم کیمیا رو بدرم(چه جمله ی شاعرانه ای)با چنان حرصی چاقو رو زدم که میز چپ شد. 

خلاصه کلی خالی شدیم. 

اینم پست تولد 

پی نوشت:در مورد حوادث اخیر(امروز)اسنادش موجود است.همه رو فیلم گرفتیم بزاریم جیگرمون حال بیاد.ولی خیلی خالی شدم ها. 

پی نوشت تر:پست خشنی شد.نه؟راستی ساناز جونم ازت ممنونم که تنهام نذاشتی.داداش جونم هم که اگه نبود دق کرده بودم.مرسی از کمکاتون

نظرات 32 + ارسال نظر
ابجی یاسی جون گل گلاب پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:25 ب.ظ

aval be khodam tabrik migam ke avalin nafariam ke barayi in post nazar midam.nemidoonam chera tahala vasat nazar nazashtam!shayadam midoonam.bekhatere inke webet khosoosie.kheyli bade ke aghayedemoon baham 180 daraje fargh mikone.bekhatere etefaghaye emrooz moteasefam.kheyli halam gerefte shod abji kochooloo...
bekhatere dadashiam moteasefam,moteasefam ke too iran zendegi mikonimo be khatere nafas keshidanam motaham mishim.nemidoonam behet gofte ya na oon dadashie manam hast.khoobe na?kheyli keyf dare.taze mifahmam bishtar az inke 10ta bacheye ayandam be dayi niaz dashte bashan khodam be dadash niaz daram,ama che fayede ke bekhatere inam motaham mishim
be omide ayandeye sabz...

سلام.پیشرفت خوبی بود.چه ذوقی هم کرده.اینجا تو وب من اول شدن زیاد کار سختی نیست.البته بازم تبریک.
اتفاق خیلی بدی بود و بدتر اینکه وقتی وارد جو خونه شدم .....خودت میدونی که برخورد مامان.قهر آیدا حرفای همه در مورد غیر منطقی بودن من و و و.....
اما به کمک دوستام و با یاری خدا فراموشش میکنم.ولی فرصت میخوام.
داداش هم که ماهه ماه.حیف که این وب رو نمیخونه یعنی روم نمیشه نشونش بدم.چون چیزای دخترونه زیاد داره(دروغ گفتم بابا)
آره تازه به قول خودت اگه من مردم بچه ات فقط ۱خاله داره.بیچاره.به فکر خواهر هم باش.
این یاهو یکم بیمناسبته ها.نه؟

ابجی یاسی گل گلاب پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ب.ظ

to divaneyi baba!ba mordan chizi hal nemishe vagarna khodam tahala khalaset karde boodam!!!!!!!!!!! dar morede jave khoone ham ziadi hasasi.taghsire hame boodrasti didi akharesh kare khodamo kardam?bab dare ba farzad miharfe!

آی.بچه جان اینجا که تو خونه نیست نباید اینجوری بحرفی.
نمیخوام بمیرم میخوام بکشمش.کاملا هم جدی ام

خواهری پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 ب.ظ

کلک کدوم داداشی؟
ماشالا شما که هر هفته یه داداش داری!
نمیخای این داداش جونتون رو معرفی کنی؟

خواهری میخوام با حرفات کمککم کنی این آتیش انتقام رو خاموش کنی.
آتیش عشقمون که تا آخرین لحظه سوخت و ما رو هم سوزوند شاید بشه آتیش نفرت رو مهار کرد.
نه دیگه این داداش واقعی منه که تو سخت ترین لحظه ی زندگی کنارم بود و قراره بازم کنارم باشه.اینبار واقعا کنار خودم باشه.

خواهری پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ب.ظ

به ما معرفیش نمیکنی؟ از کجا پیداش کردی؟ چند سالشه؟

چرا الان با هم میایم خونه تون.آدرس بده فقط

خواهری پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ب.ظ

اونم هستم،وایسا حالا

فقط زودتر تا دمار از روزگارش در نیاوردم هزار تا هکر و صدتا قاتل و ۵۰۰ تا قلدر و .....رو نفرستادم سراغش

خواهری پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ

یلدا ناراحت نشیا،ولی بچه بازی در نیار، این هکر ها نمیتونن کاری بکنن، هر کس گفته سره کارت گذشته یا واست کلاس امده،

قول نداده.گفته اگه تونست.
با یه قاتل حرف بزنم چی؟اون میتونه کمکم کنه تخلیه روانی بشم؟
خواهری انقدر دوست دارم یکی برام سوره ی مومنون رو بخونه.اگه داداشم اینجا بود حتما میخوند.تو هم که نیستی.پس کی بخونه تا خوابم ببره؟
خودم اصلا حالش رو ندارم.میفهمی که؟سرم گیج میره کمی.هنوز تو شکم(shokkam)

خواهری پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ب.ظ

فردا برمیگردم با خدا!
خدای خونم امده پایین

وروجک.چه حرفا میزنی؟از کی یاد گرفتی؟
بهش بگو یه جوری آرومم کنه.پس ما هم بریم لالا

خواهری جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ

داش من فک کردی ما پاستوریزه هستیم، درسته کلاس کار رو حفظ میکنیم، ولی بلتیم اینجوری سوبت کنیم،
آره ابجی.
در ضمن وروجک خودتی، (کلمات من copy right داره کش نرو).

بعدشم، حالا میام باهات صحبت میکنم، ایشالا به امید حضرت حق ازش میخوام کمک کنه بتونیم درستت کنیم!
آقا این قزه داداش،داداش کردی ما فضولیمون گل کرد ببینیم این آقا داداشتون کیه، بیا خودت بگو تا من ناکام نرفتم، از اقوامن؟

تو که اینقدر پسرا رو تحویل میگیری مرو تحویل نمیگیری، ابجی مرو به داداشی قبول میکنید؟
یا علی...

سلام.خواهرییییییییی.
دلم برات تنگ میشه.ای خدا/چرا اینا میخوان همه چیز رو از من بگیرن؟Nیگه اینترنت هم نمیذارن برم.اگه بیام نت دیگه نمیریم مسافرت.ای خدا بیا من رو بکش.
بله خب اسم وروجک که از بچگی رو ما بوده.
دیگه نمیخواد بحرفی تموم شد.کشتمش.کیمیا رو میگم.....
گفتم که میایم حضوری خدمتت کل قوم و قبیله رو نشونت میدم.
آخه داداش ندارم خواهر که دارم.

خواهری جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ق.ظ

بیا یلدا برو اینجا ، سمت راست قاری رو انتخاب کن، بعد سوره مومنون رو پیدا کن play کن.
مارو هم دعا کن

http://arshian.info/quran/
یا علی

چشم.خیلی منون.اگه نت رو ازمن نگیرن میرم گوش میدم

نسترن جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:29 ق.ظ

سلام یلداجونم! منم...نسترن..تابستون و بی خبری از همکلاسی ها خوش میگذره؟میدونم مابی معرفتیم...بی مرامیم...هرچی تو بگی...ولی باورکن سرم شلوغه..اوضامون خیلی خرتوخره...!! رفتم (بجنورد) واسه مدرسه ثبت نام کردم...(باکلی منت کشی و پارتی بازی)..!!ولی تازه خبردار شدیم که بابام بازنشسته نشده و نمیتونه انتقالی بگیره.. وکلی گرفتاری دیگه...ما همگی این روزا لنگ در هواییم...خلاصه خیلی دوست دارم باهات صحبت کنم ..اگه سرم یه کم خلوت شد خودم حتما بهت زنگ میزنم..فعلا بای...........(راستی مافراموشت نکردیم ها....)!!قهر نباشی ها...!!

سلام نسترن خوشگلو و تپل خودم.چطوری؟
قهر نیستم.الان نمیتونم جوابت رو بدم.مامان میخواد اینترنت رو جمع کنه.فکر کنم باز باید اعتصاب غذا کنیم.
فعلا

علی تنهاست جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام خواهر جون

حالا با مشت می کوبی رو کیک ؟
میخوای یک کیسه بوکس برات بخرم خودت رو رو اون خالی کنی ؟! دردشم بیشتره

واقعا تو که این همه دوست خوب داری نمی دونم چرا این قدر نا شکری ؟!! چرا دنیا رو اینقدر سخت گرفتی ؟
کسی که دنیا رو سخت بگیره دنیا هم بهش سخت می گیره

اگه می خوای داداشت بمونم باید قول بدی این طرز فکرت رو عوض کنی ... من خواهری که همش از همه چی بناله و اصلا خوبی های زندگی رو نبینه خوشم نمیاد ...

من خواهری می خوام که بتونه شرایط و حوادث ناگوار رو با توکل به خدا و صبر پشت سر بزاره و ازشون درس بگیره نه اینکه بخواد خودش رو بکشه !؟

من نگفتم شرایطی که الان داری آسونه خیلی هم سخته... مهم اینه که بتونی با توکل و صبر پشت سر بزاریش

من خواهری میخوام که خدا رو فراموش نکنه که تا حالا میدونم نکردی

اگه خانوادت دوستت نداشتن هیچ وقت اینقدر روت حساس نمی شدن...باید به داشتن همچین خانواده ای افتخار کنی نه اینکه...؟!

خوب خواهر گلم ببینم داداشت رو ناراحت می کنی یا خوشحال ؟!

جات خالی شاید اگه خدا بخواد یک چند روزی برم مسافرت... سوغاتی چیزی نمی خوای ؟

سلام.آره.انقدر کیکم ناز شد.
وای یعنی میشه؟آره میخوام.زود باش.اصلا سوغاتی کیسه بکس میخوام.راست میگم.
وقتی نمیتونم راحت با دوستم حرف بزنم دیگه چه فایده ای داره؟وقتی تازه دارم آروم میشم از هزار طرف میگن تلفن رو قطع کن.گوشی رو برمیدارم میان ببینن چی کار میکنم نت رو هم.....
داداشی چرا با من اینجوری حرف میزنی؟من آدمی بودم که از همه چیز بنالم؟آدمی بودم که زود جا بزنم؟نه نبودم داداش.من هروقت هرچی میشد نیمه ی پر لیوان رو میدیدم.همه سرزنشم میکردن.یاسی میگفت ایده آلیستم میگفت آرمان گرا شدی .میگفت تو رویایی.
اینی که الان میبینی اینجوری شده محیط باعث شده طرز فکرش خراب شه.این آدما بودن که باعث شدن به همه ی زمین و زمان شک کنه.من اینجوری نبودم.من رو اینجوری کردن.خودت گفتی فرصت لازم دارم.پس چرا توقع داری یه روزه بشم همون یلدای سابق که خنده از رو لباش جمع نمیشد.آخ که دلم چقدر واسش تنگ شده.واسه اون یلدایی که یه لحظه یه جا نمیشست.همیشه شوخی میکرد و شاد بود.۱ساله اون یلدا رفته.نمیدونم کجاست.اما میخوام با کمک شما برش گردونم.
داداشی تو قول دادی کمکم کنی.قول دادی یه کاری کنی درست بشم.حالا این ۱هفته زیاد وقت داریم.امیدوارم بتونم اونی که میخوای بشم.
فعلا

خواهری جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:39 ب.ظ

آقا پس هر موقع تونستی بیای،بگو من هم مطالب جدید بزارم.
کجا به سلامتی؟

معلوم نیست.هر کجا دل ببره

خواهری جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:55 ب.ظ

پس به من هم یه چند روزی مرخصی بده، دوشنبه برگردیم، البته اگه تشیف داشتین

ما که نیسیتیم.فعلا آزاد.

خواهری جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ب.ظ

رخست پهلون

چاکریم داش
یا حق

رخصت.
بای

خواهری جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ب.ظ

Bosssssssss

ماااااااااچ.قلببببببببب.loveeeeeeeee

آرزو جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ http://anahita718.blogfa.com/

آخی چرا عزیزم اینجوری شد؟
ولی خوبه که خودتو تخلیه کردی .
امیدوارم هرچی هست خیر باشه.

ممنون عزیزم.
واسم دعا کن

خواهری جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:47 ب.ظ

برگرشتی مارو هم خبر کن،
خدا رو هم فراموش نکن، سعی بر رضا یش کن.
در پشت و پناه حضرت حق
یا علی

چشم عزیزم.دعا کن مشکلی پیش نیاد

علی تنهاست جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ

سلام خواهری

کی گفتم یک روزه ؟ مگه میشه یک روزه ؟
حالا یک روزه نشد دو روزه

پس کیسه بوکس می خوای ؟ سبز باشه رنگش ؟!

راستی یادش بخیر...رفته بودم تهران نماز جمعه...اونجا یک پدر مادری رو دیدم که پسرشون تو حوادث بعد از انتخابات شهید شده بود...عکس پسرشهیدشون رو زده بودن رو سینشون...چقدر براشون ناراحت شدم...با اون حالشون آمده بودن اونجا...چشماشون پره اشک بود...

خدا بهشون صبر بده و روح پسرشون شاد

سلام.من گفتم یه روزه؟کی؟چی میگی؟
نه.سبز باشه به جرم اغتشاش میگیرنمون.
وای خدا.آخه پس کی میخواد جواب این خون ها رو بده؟

علی تنهاست جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:02 ب.ظ


جواب این خون ها رو قراره آقای احمدی نژاد بدن...؟!؟

تو نگفتی یک روزه...گفتی من گفتم یک روزه...من کی گفتم یک روزه ؟

بابا چقدر بی پرده حرف میزنی تو.
من کی گفتم تو گفتی یه روزه؟چی یه روزه؟تو هنوز نفهمیدی من هوش و حواس درست حسابی ندارم؟

علی تنهاست شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ق.ظ

بی پرده چرا...؟

خوب آقای احمدی نژاد رئیس جمهورن ... من که رئیس جمهور نیستم...رئیس جمهور باید جواب بده...میشه رئیس جمهور یک کشور از اوضاع داخلی کشورش خبر نداشته باشه ؟

والا چی بگم.من اگه دهنم رو وا کنم و بخوام جواب بدم باید اول از جونم بگذرم چون....

علی تنهاست شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ

من که چیزی نگفتم...

گفتم 65 نفر تا حالا تو درگیری ها شهید شدن...تو بازداشتگاه ها هم یک اتفاقاتی افتاده...

گفتم 65 درصد به آقای احمدی نژاد رای دادیم که جلوی این جنایت ها رو بگیرن...

حالا منتظریم ببنیم که ایشون چطوری جلوی این جنایات رو می گیرن...

آهان.بله درست میفرمایین

روشن شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:41 ب.ظ

چرا عکسا رو اپلود نکردی بذاری؟

این پست رو نخوندی؟یعنی واقعا باید توضیح بدم؟
خب چون حالم خوب نبود

آلیس شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.jahizieh.mihanblog.com

سلام یلدا جون والله اگه بگم سر در آوردم دروغ گفتم یعنی چی آیا باور کن چند بار این پستتو خوندم ولی فکر کنم خیلی خنگم نفهمیدم چرا می زنی خوب یه جوری برام توضیح بده چی به چی بود آیا چی شد

سلام آلیس(الان باید ژست این زنایی رو بگیرم که تو تشییع جنازه چشمشون به یه آشنا میفته دوباره شروع به داد و بیداد میکنن)
ببین اصلا کیمیا من رو نمیشناسه.اونی که با من چت میکرده سعید نبوده.هر روز یکی با اون ایمیل میومده نت و با من چت میکرده و دور هم به سادگی من میخندیدن.
این رو کی فهمیدم؟درست روز سالگزد عشقمون.قضیه ی کیک و این چیزا هم واسه جشن اونروز بود که عزا شد آخرش.حالا فهمیدی؟

اصلان شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:12 ب.ظ http://love1374.blogsky.com

سلام دوست عزیز من ببخش که نتونستم زود بیام چون تو مسافرت بودم تو می تونی بری تو سایت www.yaronline.com و عضو بشی و هر اهنگی رو که خواستی کد شو برداری یا بری www.night-skin.com
و کد موزیک های لایت شو دریافت کنی.

ممنون

پریا شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:37 ب.ظ

هییییییی

خواهری شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ

تو که هنوز هستی،نباس به ابجیت سر بزنی، یه سلامی کنی؟
بی معرفت

هی میرم هی میام.آخه زود از نت میام بیرون که مامان گیر نده.فقط وقت میکنم بیام جواب نظرهام رو بدم

پریا یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ق.ظ

چی شده دختر؟! چیکار کردی؟ درست تعریف کن ببینم

جواب کامنت آلیس رو بخون میفهمی
پریااااااااااا

abji yasi joone gol یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:10 ب.ظ

oomladam bala poshteboom.avalesh mikhastam tanha basham.vaghti didam to hasti raftam biroon.ama khoda hey sikham kard ke biam pishesh.dashtam gerye mikardam.be khoda goftam nemitoonam.man tahala be kasi joz zahra ejaze nadadam ashkamo bebine.ama goft boro.bargashtam too atagh ama 2bare...rastesh in rooza khodet oonghadr narahati dari ke nakhastam dige man narahatet konam.2bare bargashtam biroon.aslan nemidoonam chera gerye mikonam.ama darket mikonam.hichkas mese man nemitoone darket koneakhe to az hichi khabar nadari.az roozaye sakhte mano zahra...
gahi baraye dashtan bayad gozasht.be in harfam hala dige iman daram.motmaen bash khoda hichvaght chizayi ro ke doost dari azat nemigire.pas ba khiale rahat begzar ke oon bakhshandeye motlaghe.inghadram ghose nakhor delam kheyli migire.to ke nemifahmi!manam nemifahmam.vaghti oomadi bala poshteboom asemoon abie abi bood.raftam kenare divar deraz keshidam ke to bishtar az man asemoono bebini.ama to nayoomad...i

من...من نمیخواستم اینجوری بشه.اما امروز همه اش یه حسی میگفت دفتر خاطراتم رو بردارم.از اول شروع کردم به خوندن.رسیدم به جایی که اولین بار با کیمیا از به هم رسیدن حرفیدیم.نازی.چقدر خجالت میکشیدیم.
برگشتم تو اون دوران.یه لحظه واقعا فکر کردم هنوز امیدی هست....اما یه تلنگر به خودم زدم و گفتم:یلدا به خودت بیا.همه چی تموم شده.
چشام رو وا کردم و دیدم بعله.من موندم و یه دفتر خاطرات که از اشکام خیس شده.انقدر گریه کردم که سر درد گرفتم.پوست صورتمم داره میسوزه.آخی.بیچازه جسمم.گیر چه آدمی افتاده.اون دنیا مگه دست از سرم بر میداره؟جسمم رو میگم.
نمیدونم چی بگم.اگه نیومدم پیشت واسه این بود که با کیمیا خلوت کرده بودم.یه خلوت عاشقانه.دوباره عشق.دوباره بوسه هاش.دوباره دلتنگی.دوباره وعده هام........
کاش اون لحظه تموم نمیشد.

[ بدون نام ] یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

rast eshteb neveshtam.khoda sikham mikard ke biam pishetttt

حالا درست شد.

abji yasi joone gole golab یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:01 ب.ظ

yalda hameye inayi ro ke migi man tajrobe kardam.midoonam delet mikhad behesh fekr koni hata age azab avar bashe in azab lezat dare ama say kon kamtar behesh fekr koni.sakhte midoonam

دارم دیوونه میشم.
میدونی کی جواب این کامنت رو میدم؟وقتی همسفرامون رفیق نیمه راه شدن و برگشتن

خواهری دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:29 ق.ظ

سلام ابجی یاسی عزیز، خوبین شما، چه سعادتی که تونستیم بالاخره شما رو زیرات کنیم!
مشعوف شیدم از زیارتتون.
مراقب این یلدا خانم ما هم باشین(البته میدونیم که خیلی دوسش دارین، ولی ایشون یه کم کوچولو تر از شماس هوا شو بیشتر داشته باشین(دل نازک هم هست))
یا حق

ای جونم چقدر دوستای خوبی دارمک من که سفارشم رو میکنن.
عزیزم من و یاسی ۳روزی میشه که رابطه مون خیلی خوب شده.البته اگه پایدار بااشه.
خیلی لطف داری.قربونت برم.بووووووس.بای

abji yasi joone gol دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:38 ب.ظ

salam khahari.bashe say mikonam ama in doostet yezare biensafe.nemidoonam az man che ghooli 2rost karde

من غول نساختم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد