hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

وقتی تمام کائنات دست به دست هم بدهند که نتونی حرفت رو بزنی باید چی کار کنی؟ 

وقتی تمام قرارهای ملاقات یکی یکی کنسل بشن و وقتی تو آخرین فرصت بخوای بگی نرو اما یه sms دیگه رو اشتباهی بفرستی و طرف خودش رو بکشه که smsنصفه است و تو ههی فکر کنی نمی خواد جواب بده.و وقتی صدای گاز ماشینش رو میشنوی تازه بفهمی جریان چیه.و وقتی میخوای براش توضیح بدی شارژ نداشته لاشی و دوستت هم جوابت رو نده و نتونی هیچکس رو پیدا کنی که شارژ بده و.....هزار تا مانع دیگه.اسم این رو میشه چیزی جز قسمت گذاشت؟ 

با سرنوشت نمیشه مبارزه کرد. 

داداشی فکر میکنم علتش رو فهمیدم.یادته دیروز چه سوالی کردی؟من هم گفتم دیگه گریه نمیکنم که..... 

نمیدونم شاید واسه همون نباید حرف میزدیم.شاید خدا خواسته یه فرصت به ما بده تا بشینیم به اون سوال فکر کنیم و حالا میبینم که جواب اون سوال منفیه.ما باید به همین که میتونیم با هم بحرفیم راضی باشیم. 

راستی یه خبر خوش دارم.که نمیشه اینجا گفت.


 دوست جونا شرمنده که مسائل خصوصی رو وارد وبم کردم.برنامه ی مسافرت فعلا کنسل شده.اگه خواستیم بریم میام میگم.ما از وسط راه برگشتیم.فعلا در خدمتم. 

راستی برای دوستانی که از پست قبل چیزی نفهمیدن باید بگم: 

اون پست مربوط به روزی بود که من اسمش رو گذاشته بودم سالگرد عشقمون.به همون مناسبت زنگ زدم به کیمیا و اون گفت من رو نمیشناسه و احتمالا دوستش بوده و تا حالا با چند نفر اینکار رو کرده و.....من هم ناراحت شدم و میخوام به کمک دوستان فراموشش کنم . 

این قسمت بالا هم راجع به داداشمه که قرار بود باهاش حرف بزنم و کمکم کنه فراموشش کن که قسمت نبود. 

راستی از نظراتون واسه پست قبل ممنونم.همه تون رو خیلی دوست دارم

نظرات 49 + ارسال نظر
attila سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:36 ب.ظ http://www.moses54.blogfa.com

yaldaye aziz.eintoree ke fekr mikoni nist, shayad baradaretun , moshgule kare digeee budan, va vaghtesh monaseb nabood. vali eino bedunied ke khoda duset dare. va hamishe movazebe tun ast choo n liaghatesho dareed. mano oshom gozashtaamun khili shabihe ,mano yadee javooniam mindazeen, hamoon pakee va samimiat.
mot maeen basheed be jaeee ke liaghat dareen mirreseen

ممنون.لطف دارین.
مشکل از داداشم نبود.الان مشکل حب شد.درست شد.فردا احتمالا میریم.

خواهری سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:47 ب.ظ

یلدا قایم موشک بازی میکنی؟!! :))
کلک خبر خوشت چی بود؟؟؟؟؟ ها ؟؟؟ زود وگووووووو :))))))

برا ابجی یاسی:
ابجی جان، این یلدا خانم یک مقداری زیاد! روحش لطیف، دلش زود میشکنه و مقداری هم ( با زم خیلی زیاد) احساسی.
خلاصه اینکه سعی کن باهاش راه بیای.
درضمن ابجی یاسی،پاشو بیا اینجا ببینیم چگونه هستی؟!!!!!
یا حق

بالاخره ما هم گاهی بازیمون میگیره دیگه.
این که میریم مسافرت.جور شد.
در جواب خواهری به آبجی یاسی:
راست میگه دیگه منم حساس.
الان من میگم.یه دماغ داره این هوا.چشماش قهوه ای موهاش همون رنگی.ابروهاش کمونی.دهنش معمولی.از منم بلندتر و چاقتر.
فهمیدی چگونه هست؟
یا حق

خواهری سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:49 ب.ظ

راستی یلدا، من جریان این پستت رو نفهمیدم.

والا فکر کنم خود داداشم هم نفهمید.فهمید؟

علی تنهاست سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام

خیلی خوشحالم که یک سری مسائل پیش آمد...
اینا به نظر من همش لطف خدا بود

خدا هر چی کسی رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر مورد امتحان قرار میدش و تو شرایط مشکل میزارش...
تو موقعیت های دشوار انسان خودش رو بیشتر و بهتر میشناسه.... صبر و تحمل خودش رو محک میزنه... و میبینه که تو این شرایط آیا منطق رو فدای احساسات می کنه یا نه ... ووو

خدا جون بازم ازت متشکرم
کلی درس و تجربه جدید ... خودم رو دارم میگم. کسی بد برداشت نکنه

سلام.
کدوم سری؟کلی مسئله پیش اومد.
ولی منم واقعا خوشحال شدم.یه تلنگر بود.
امیدوارم موقع امتحان تموم شده باشه و بتونیم یه چند روز بدون ترس خوش بگذرونیم

علی تنهاست سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام مجدد

حالا در مورد سوء تفاهم...
پیش میاد ولی باید سعی کرد که تا جای ممکن کاری کرد که پیش نیاد...

نباید شتاب زده عمل کرد تا کمتر سوء تفاهم پیش بیاد
نباید به این بهونه که فرصت کمه کاری کرد که...
بگذریم


سلام.
یعنی الان دقیقا چی کار کنیم؟دیروز که اون سوال رو پرسیدی خودم کلی فکر کردم و....
یعنی یاسی اون سوال رو دید؟اون که به ما اعتماد داشت.
قول میدم حواسم جمع باشه.اگه سوتفاهمی پیش بیاد واسه من بدتر میشه.خودم مراقبم.

علی تنهاست سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:12 ب.ظ

خواهر گل

فعلا وقت خوابه... ما رفتیم بخوابیم

برو بخواب پشت فرمون چرت نزنی بلا ملایی سرت بیاد.
ما هم میریم لالا.البته اول ببینم مامانینا دارن چه نقشه ای میکشن

آرزو سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:13 ب.ظ http://anahita718.blogfa.com/

البته من یکم گیج می زنم ولی امیدوارم همه چیز زودتر برات حل بشه.

عزیزم من کلا حرفام نامفهوم شده.ایراد از تو نیست.من محافظه کار شدم.
ممنون عسیسم.

خواهری سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:37 ب.ظ

منظورم از نظر اخلاقی و خلق خوی بود،نه از نظر ظاهری،گفتم بیاد 2 کلوم اختلات کنیم!
حالا کجا میرین به سلامتی؟

والا چی بگم اینا باز میگن شاید نریم.اصلا من حرف نمیزنم.
میگم بیاد.
شمال میریم.دریا

سفید برفی سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ب.ظ http://barfiee.blogfa.com

در جریان تمام مسائل بودم این چند مدت یلدا خانومی..این جور دوستا-اگه واقعن دوست بئده باشن- اگه به نظرم از اول نیانو نخوایم که باشن خیلی بهتره... نتیجه ای که با تمام منطق نهایتن بهش رسیدم فقط همین بود.. فقط یه چیزی.. یادت نره که روزها و شبا خیلی سریعتر از اون میگذرن که تو بتونی فکرتو باهاشون تطبیق بدی..بالاخره یه جا بین همین روزو شبا جا میذاریش

امیدوارم

خواهری سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ب.ظ

آخه من از دست تو چکار کنم؟
یه بر میگی میریم،یه بر میگی نمیریم!
بگو تکلیفمون رو بدونیم،
راستی یلدا میخوای بیای یاهو مسنجر؟

بریم.
yaldayalda7777@yahoo.com
تقصیر من نیست.اینا هی سنگ میندازن.ولی دیگه میریم(چشمک)

خواهری سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ

خیلی دوستت دارم

من باهات قهرم.اومدم این رو بگم و برم

خواهری چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ق.ظ

درد

لطف دارین.راستی سلام.من برگشتم.
ااااااا.یادم رفت من با تو قهر بودم.هنوز اون روی من رو ندیدی.

خواهری چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ب.ظ

raftin be salamati?
khosh begzare

آره فکر کنم.جاتون خالی........نبود.
من هنوز قهرم.

خواهری چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:34 ب.ظ

کلک برا چی از خوشحالی پر میزدی؟ از چی خوش حال بودی؟
اما بعد از اون حرف..... ؟
کدوم حرف؟


ازین که قراره تو رو واسه داداشم بگیرم از شر هردوتون خلاص بشم.خب واسه مسافرت دیگه.
یکم دیگه تعجب کن بعد میگم.

خواهری چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:35 ب.ظ

از الان دلم تنگید

[ بدون نام ] شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:02 ق.ظ

سلام گلم؟
چرا دیگه نیومدی وبلاگم؟
امید وارم هرچی به صلاحته برات پیش بیاد....

سلام.الان شما مذکری؟من شما رو میشناسم؟
چون نمیدونم کی هستین.
اون که خودش پیش میاد.

رها دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.jazirehieraha.blogfa.com

سلام یلدا جان. خوبی آیا؟ اللهیییییییییییییییییییی شرمنده عزیزم
لیاقت تو خیلی بیشتر از این حرفاست . باور کن به راحتی می تونی از خاطرت ببریش.
من منتظر پست های شاد با اتفاقای هیجان انگیزم.

سلام.خوبم.
چرا شرمنده؟خواهری باید شرمنده باشه که نیست.
دارم سعی ام رو میکنم.پیشرفت هم کردم.
میگم نکنه انتظارت زیاد طول بکشه؟

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:45 ب.ظ

Residan bekhier bi marefat

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

تو اول اعلام وجود کن ببینم،ریز میبینمت

من اینجاام

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ

پدر آدم در میاد،هردفه باید کد بزنی

خب تو نزن.کی زورت کرده؟

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:01 ب.ظ

این آخرین پستت رو عوض کن دیگه.
گفتی پست ماه رمضان کجا بزارم؟ تو بلاگم؟ گزاشتم که!!

نه دیگه هنوز زیاد مونده تا رکورد بزنم.جدیدنا هم که زیاد کسی نمیاد تا به۸۰برسه پدرم در میاد.گفتم که کار خودته.
میام میبینم

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:06 ب.ظ

مارو سر کار گزاشتی وروجک؟؟
ما بریم بهتره!!

من که اینجاام زن برادر

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:07 ب.ظ

خوب نزنم که نمیشه چیزی نوشت، البته اگه نمیخای که ما بریم!!

ما که مشتاق کامنتای جنابعالی بوده وهستیم

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ب.ظ

کدام آفریده ات را بیشتر دوست دارى ؟
اینو بخون

معلومه دیگه من رو/نه پس فکر کردی مثلا تو؟
راستی تو کتاب ابوذر غفاری از دکتر شریعتی رو خوندی؟انقدر دوسش دارم

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ

یلدا دیگه اینجا بیخیال، لطفاً

چرا میزنی خب؟
تازه شروع کردم.

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ب.ظ

اون کامنتت رو نگاه میدارم برا خودم

کدوم؟

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:28 ب.ظ

بقیه رو هم که نخوندی بخون،یه چند تا شعر قشنگ هم داره

مشغولم.هم زمان ۳تا سایت رو میخونم

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:30 ب.ظ

یلدا لطفا اون جواب کمنتی رو که دادی تیکه آخرشو پاک کن(نگو کدوم که خوده فلان فلان شدت میدونی)

باشه..برو ببین خوب شد؟

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ب.ظ

اعصاب نداری ها

ر سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ

اگه راست میگی بیا یاهو حالیت کنم
بی نزاکت، درستش کن تا بلایی سره خودتو و خودم نیوردم

نمیکنم.

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ب.ظ

31

به به.چه کامنت پر معنایی

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:06 ب.ظ

32

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ب.ظ

خوب حالا دیگه شد 33،از پست پاینی بیشتر شد،حالا برو پست جدیدت رو بزن.
به خواهری: خواهری جان دست شما درد نکنه، شما خوانمی،گلی ،سنبلی.
خواهری: دیگه شرمندمون نکنید.

ولی رکوردم ۸۳بود.تازه اینا که کامنت نیست.بچه ی مردم رو گول میزنی؟
به خواهری:نمیشه چندتا کامنت پرملات تر بذاری؟این حرفا چیه؟چهارتا مرضی دردی کوفتی چیزی بگو جیگرم حال بیاد.فحش خونم پایین اومده

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 ب.ظ

khoda rahmatet kone,rafti?!

رفتم افطاریدم اومدم

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:25 ب.ظ

قبول باشه ابجی کوچولو
مارو دعا کردی؟

ممنون زن.....همون خواهری.الان بگو درد

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:48 ب.ظ

ولی من هرچی فکر میکنم ،این کلمه افطاریدم یه مقداری ناجوره! !! حالا خود دانی

مثلا بگم افطار کوفت...استغفر الله

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:48 ب.ظ

درد

ای جانم.جیگرم حال اومد.من عاشق فحش دادناتم زن.....ببخشید خواهری

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ب.ظ

یلدا یه 10 دقیقه بیا یاهو ،مقداری بخندم،طنز خونم امده پایین

همین یه قلم رو نبودم که شدم.بچه مگه من دلقکم؟

خواهری سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ

ghorbone to dele shikase.
BOS

خیلی نامردی.همه اش تحقیرم کردی.

علی تنهاست سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:54 ب.ظ

سلام خواهر جون

چه خبرا ؟ مسافرت خوش گذشت ؟ کجا رفته بودین ؟ با فامیل رفته بودین ؟

عبادات و روزه ها قبول باشه ...

نمیشه یک پست جدید بزاری ... به مناسبت بازگشت از مسافرت ؟



سلام.جای شما خالی.فقط حیف که با یه آدم خیلی لوس و بیمزه رفته بودیم که همه اش مریض بود حال ما رو هم گرفت.صرف نظر ازین که خیلی اذیتمون کرد و مسافرت رو کوفتمون کرد خوش گذشت.D
ممنون.چرا نشه فقط وقتی کامنتام از۸۳بیشتر شد

علی تنهاست سه‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ب.ظ

به همون خیال باش...

خوب چرا با خودتون ببرینش ؟ مسافرت که لوس بازی نیست !



من برم بخوابم...

سحر نزدیک است ... آیا ازادی هم نزدیک است ؟

عمرا.تا خواهری هست غم ندارم.شرط چی میبندی؟جدی میگم.شرط چی؟کرانچی خوبه؟یا توپ والیبالD
به زور اومد.اصلا ما راضی نبودیم.
من تازه پاشدم.چقده میخوابی بچه جان.مشکل داری؟
تا وقتی همه با همیم آزادی همین بغل گوشمونه

خواهری چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ق.ظ

farda bia behet migam.

چی رو؟تو هنوز نمیدونی من آلزایمر دارم.ای خدا هیچی یادم نیست.شوما؟

پریا چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ب.ظ

سلام خشن! بووووووووس
فک کنم یه پست دیگه اینجا بود نه؟
پاکش کردی؟

سلام.تو هم فهمیدی من عاشق خشونتم؟
پست؟نه.کی؟
من و این کارا؟

علی تنهاست چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:06 ب.ظ

44

منم همه رو پاک میکنم از اول بذار.لوس

علی تنهاست چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ب.ظ

بقیه ش باشه برا عصر

خیلی نامردی.کلی ذوق کردم گفتم ۱۰تا کامنت نو دارم.دیدم همه اش الکی بود.هی تو کامنت الکی بذار منم پشت سرت پاک میکنم.ببینم از پس تو و زن....ببخشید تو و خواهری برمیام.

[ بدون نام ] چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.amin10uri.blogsky.com

سلام یلدا خانوم.
حالتون خوبه؟
ممنون که به وبلاگ من سر زدین.و خوشحالم که خوشتون اومده.
من هم با تبادل لینک موافقم.می خواستم لینکتون کنم ولی نمی دونستم با چه عنوانی.اگه خاستین منو لینک کنید با هم عنوان وب ( ثبت رایگان وبلاگتون در ۱۵۰ موتور جستجو )لینک کنید.
یه نظری هم در مورد وبلاگتون دارم.به نظر من تعداد پست ها تون رو تو صفحه اول کم کنید تا وبلاگ سریع تر لود بشه.۹۰سال طول کشید تا وبلاگت لود بشه

هر وقت خواستین لینکتون کنم عنوان لینک رو بهم خبر بده.

سلام.ممنونم.
من موافقم.با اسم یلدا لینکم کنین.
منم لینکیدمتون.اما با اسم خودتون.عوضش کنم؟

خواهری چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام بر وروجک خودم،
یلدا چرا اینقدر منو اذیت میکنی؟ ها؟

سلام بر زن.....ببخشید خواهر عزیزم.
من که ادیتت نمیکنم

مهرداد چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:42 ب.ظ http://columbu.blogfa.com

وبلاگت خیلی جالبه و خوندنی گذاشتم سر صبر بخونمش
من هم سر بزنی خوشحال میشم

ممنون خیلی لطف کردی.منم میام

مریم پنج‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ق.ظ

سلام یلدا جون منم مریم ای ول عجب وبلاگی داری فکر نمیکردم این همه طرفدار داشته باشی دوست دارم با این آلیس سرزمین عجایب آشنا بشم امیدوارم دفعه ی دیگه یادت نره جامدادی تو برداری از دست این زهرای پرحرف

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد