hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

من دوباره اومدم

پریشب بعد از مدت ها رفتم به وبلاگ دوستام سر زدم.انقدر دلم واسه اون زمانی که هر روز واسه دوستام نظر میذاشتم تنگ شد.مخصوصا وقتی تو کامنت دونی های دوستام میرفتم.فردا باز هم تکرار میشود حتی اگر دیگر نباشم....

چند وقتی میشه اینجا هم از رونق افتاده.حالا میخوام بازم اینجا رو رونق ببخشم.با کمک دوستای عزیزم.

راستی باید یه چیزی رو اعتراف کنم.وقتی تو وبلاگ پریا خوندم که دوستای وبلاگیش رو از نزدیک دیده انقدر حسودیم شد(یا در اصطلاح ما روده هام آویزون شد)

وقتی اومدم وبلاگ پری رو باز کنم دیدم دیگه وبش تو فیوریتم نیست.یادم اومد از وقتی ویندوز رو عوض کردم وقت نشده برم به دوستام سر بزنم.شرمنده......میدونی وقتی میخوای نظر بذاری و جای اسمت با خوشحالی حرف ی رو میزنی و الان منتظری بنویسه یلدا اما نمینویسه یعنی چی؟یعنی سال ها ی دور از اینترنت.

پی نوشت:واسه خودمون متاسف شدم که انقدر ت.ر.و.ر و اینچیزا زیاد شده که امروز در حالی که میخندم میگم دایی اگه گفتی کی ت.ر.و.ر شده؟اونم میگه اس......و هر دو میخندیم(چقدر طبیعی)

نظرات 17 + ارسال نظر
مصطفی سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:24 ب.ظ

سلام
سلام یلدا خانم
خیلی خلاصه اتفاقات گذشته رو برات میگم با این توضیح که هیچ کینه ای از شما توی دلم نیست
- مهران و الهام ازدواج کردن
- من از نوشین و ساسان خواستم که با فلور صحبت کنن اما نوشین خیلی راحت گفت فلور باید فکراشو کنه در حالی که فلور منو از بچگی میشناسه
- من انصراف از تحصیل دادم و توی یه شهر کوچیک مشغول کار شدم اینجا خیلی تنهام اما اینجاهیچکس منو نمیشناسه و نمیدونن که من پدر و مادر ندارم بنابراین هیچکس بهم ترحم نمیکنه
- تصادفی که کرده بودم خیلی بهبودی پیدا کردم و تقریبا سلامتی کامل رو بدست آوردم
- الان مدت زیادیه که از مهران و ساسان بی خبرم (سیم کارتم رو ، واگذار کردم ) البته دلم براشون تنگ شده مخصوصا برای آرشام
- اگر خواستی جوابمو بدی یه کامنت توی آخرین پستت بذار با عنوان ( خانه به دوش ) دوست ندارم کسی بدونه برات کامنت گذاشتم
به قول شما خداحافظ

بابا من نمیفهمم شما چی میگین.ای خدااااااا
یکی واسه من توضیح بده.بابا به خدا گنجایش مغزم محدوده.ذهنم پر علامت سوال شد.لطفا با ذکر جزئیات کامنت بذارین

خانه به دوش سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:53 ب.ظ

من ازینایی که گفتین سر در نمیارم فقط حدس میزنم
افلور شاید بشه همسر آینده تون.الانم داره راجع به شما فکراش رو میکنه.
در مورد برادراتون(آقا مهران و آقا ساسان)واقعا جا خوردم.آخه این چه کاریه؟یعنی اونا از شما کاملا بی خبرن؟میدونین تا الان چقدر نگرانتون شدن؟
راستی من از نوشین خانوم خیلی خوشم اومد.دوست داشتم بهش بگین بازم اینجا بیاد اما شما که دیگه....اگه ایمیلی چیزی ازش دارین اگه ناراحت نمیشن میشه آدرسش رو بدین؟
آببینید من شما رو مثل برادرم دوست دارم.نمیدونم چرا فکر میکنین همه میخوان بهتون ترحم کنن.
شما چیزی کم ندارین.درسته نبود پدر مادر واقعا درد بزرگیه و بزرگترین نعمت خدا.اما به همون خدایی که میپرستینش مشکل شما همین طرز فکرتونه.
دیدتون رو عوض کنین.میدونم سختی کشیدین.درسته این دردها رو من نکشیدم.اما با تک تک سلول هام غم تنهاییتون رو حس میکنم.همدردی من رو بپذیرین و به حرفام گوش بدین.اگه نمیخواین به اون سهر برگردین مختارین.اما فکر میکنم موظف باشید به دوستایی که انقدر براشون مهمین اجازه بدین تا ازتون خبر دار باشن.مطمئن باشین اونا اگه حرفی بهتون میزنن یا کاری میکنن به خاطر علاقه است نه ترحم.
رو حرفام فکر کنین و جوابش رو حتما بدین.

Khahari سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:57 ب.ظ

I'm back

خوش اومدی.

علی تنهاست سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:32 ب.ظ

سلام خواهری...
ازین طرفا ؟ ترورت نکنن یک وقتی ؟!
حال و احوال ؟ خوبی ؟ از امتحانا چه خبر ؟


سلام علیک یا اخوتی
ما همیشه اینجا هستیم.شما نمیای.
امتحانا....(آیکون اشک و آه ونادمم)

پریا سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:18 ب.ظ

حالا مگه کی ترور شده؟!!

برو تو بالاترین

پریا سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:18 ب.ظ

ببینم تو رو؟!
لـــــــــــــــــــــــــــوس!

نمیخوام

پریا سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ

خانوم محترم؟!
این آدرس من تو لینکای شما چرا غلطه بیزحمت؟!
دو تا اچ تی تی پی داره!

من چرا نمیتونم لینکت کنم؟
گودرم ایراد میگیره

شوما دیر یادت افتاد ما رو لینک کنی داش.آبی که بره دیگه برنمیگرده

پریا سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:28 ب.ظ

کی ترور شده؟ بیا در گوشم بگو

چرا در گوشی؟اخبار گفت دیگه.یکی از اساتید دانشگاه تهران ترکیده.اسمش دقیقا یادم نیست فکر کنم مهدی محمدی فر یا همچین چیزی.

پریا سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ

پرت کردی خودتو؟!

نکـــــــــــــــن دخترم!

آخی یلدا
اینجا برات کامنت میذارم یاد کامنتدونی مونس می افتم! دلم برای وبلاگش تنگولیده!

پرت که نکردم.فقط فرار کردم.تو هنوز داری به من میخندی؟زشته .نکن دختر.همین کارا رو میکنی که تو خونه ترشیدی دیگه.آره خواهر.دختر باید سنگین باشه.باید یه جوری بخنده که کسی نبینه.خوب نیست هی هر و کر راه میندازین ها.
منم دلم برش یه ذره شده.مونی اولین دوست وبلاگیه منه.اون زمان که هیچکس وبم نمیومد مونس همیشه با نظرای قشنگش به من روحیه میبخشید.هی.مونییییییییی.......کجایی بی وفا؟

پاییــــــــــــــــــــــــزان سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ب.ظ

سلام عشقم

من از کی نیومدم اینجاااااااااااااا

ببین تو رو خدا این کیانا چی جور بین ما رو به هم زددددددددد

میدونم از اون دست نمیکشی ولی باز میام اینجاااا

نه اینکه دیر به دیر آپ میکردی فکر کردم حالا حالا ها نیستی

ببخش تاخیر منو . به دل خیلی دوستت دارم و دلم برات تنگ شده بود بی تعارف

از این به بعد سر میزنم

مواظب خودت باش عزیزم

سلام عزیززززززززم.خوبی؟
اون زن مظلوم من رو میگی؟تا حالا هرکی جای اون بود صد بار قهر کرده بود رفته بود خونه ی مامانش اینا.
خیلی بدی.تو بیا نظر بذار قول میدم جواب بدم.
ممنون.تو هم همینطور
راستی تو پریا رو از نزدیک دیدی؟خوشگل بود؟ازونم بپرسم تو چه شکلی بودی.فقط با هم ساخت و پاخت نکنین که من میفهمم ها.فکر نکنی من چشم و گوش بسته میرم زن میگیرم

پاییــــــــــــــــــــــــزان سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ب.ظ

این وضعیت ترور رو خودمون به وجود آوردیم .حالا هر کی از کسی خوشش نمیاد میره یه جوری سر به نیستش میکنه و از اوضاع سوئ استفاده میکنه ...

نه عزیزم.دیگه مسئله از خصومت شخصی گذشته الان....(دیگه نمیتونم بگم/)

معصومه چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ب.ظ http://www.ordibehesht1369.blogfa.com

خوش اومدی که دوباره اومدی ...

سلام معصومه جان.من چند بار خواستم بیام وبت اما گفتم ما رو فراموش کردی.ممنون که اومدی.زودی میام پیشت

معصومه چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:03 ب.ظ

فراموش
این چه حرفیه خانووم ..

ممنون عسیسم

خواهری چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ب.ظ

جان اصغر آقا ،بقال سره کوچه،میبینم اینجا بدون من سوتو کوره ها!!!
بابا دست نزنید،شرمنده میکنید، من متعلق به همه شما هستم
یلداااااااااااا جوووووووووووووووووون خودم،چطوری وروجک،دلم شده بود قد نخود،حالا وایسا من تا فردا باید یه کاری رو تحویل بدم دانشگاه،سرم که خلوت شد،میام میترکونمت!
بکشم اون لپشو که دلم براش تنگول شده بود
یا حق

کی گفته؟اتفاقا به کوری چشم حسودا بهتر از همیشه رونق داره.
البته دراینکه خونه ی اول و آخرت همینجاست که شکی نیست.
خووبم خواهریییییییی.
نخود که خیلی گنده است.تو دلت همینجوری(در حالت غیر تنگش)اندازه ی لوبیاست.حالا دلتنگی واسه من اندازه ی لوبیا منهای نخوده؟
ای بابا.حالم از هرچی دانشگاهه به هم میخوره.ین میاد میگه سلام دانشگاه دارم.اون میاد اصلا سلام نمیده میگه دانشگاه دارم.مگه امتحانای شوما هم الانه؟
میترکونیمم؟
لپم کجا بود؟خوشحالیا؟
یا علی

پاییــــــــــــــــــــــــزان جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:41 ق.ظ

ببین چه طرفداری از کیانا میکنه

عزیزکم من پریا رو دیدم خیلی باشخصیت و باحاله من که کلی عاشقش شدم

من البته نرفتم تهران پریا کرج اومد خونه بستگانش و من سعادت داشتم ساعتی رو از محضرش بهره مند بشم

حیف قیافه ی نازت نیست شبیه این قوطی های رانی (بعد از مچاله شدن)میکنیش؟
وای منم پریا میخوام.اگه تو زنم نبودی حتما میگرفتمش(اینهشتمین نفریه که اگه تغییر جنسیت دادم میخوام بگیرمش)
طرفای مشهد نمیای شما زیارتت کنیم؟

سیاوش شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:47 ب.ظ

آخی ببشید آبجی یلدام اگه من دیر سر زدم. نمی دونستم آپ کردی. منم دیر به دیرتر سر می زنم نت... بیشتر وقت می کنم به کارای کاریم برسم فک نکنی فراموشت کردمااااااا همش یدونه آجی یلدای کوچولو دارم از دار دنیا... انقدم دوسش دارم... حیف که ایجا جاش نیست راجع به ترور چیزی بگم...وبت سیاسی می شه فردا فیلتر می شه... بد بگو من بدم بی معرفتم... ولی همش بدشانسم...

پاییــــــــــــــــــــــــزان شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:43 ب.ظ

ای وای مشهدی؟

سلام ما رو خدمت آقا امام رضا(ع) برسون

پارسال عید اونجا بودم

قربونت برم

آره پریا خیلی دختر خانوم و گلیه مثل خودت

بله.البته اطرافشم.
چشم اگه دیدم سلام شما رو میرسونیم.
منم خیلی دوسش دارم(به چشم خواهری)خیلی مهربونه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد