hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

سلام.بالاخره بعد از مدت ها اومدم.چند وقت تلفنمون قطع بود.فکر میکردم به محض اینکه وصل بشه میام آپ میکنم اما اصلا حال و حوصله اش رو نداشتم.به خصوص اینکه دوستای وبلاگیم هم پیداشون نیست.این روزا واسم خیلی پر فراز و نشیب بود.دوباره برگشتم به دوران طفولیت.عین بچه ها با یه اشاره انقدر خوشحال میشم که صدای خنده هام گوش فلک رو کر میکنه گاهی هم با یه اشاره میزنم زیر گریه و تا 1روز افسرده میشم.

چند وقتی میشد که به خاطر درسا زیاد نمیومدم.اما نتیجه ی عکس داد.تا الان من هیچوقت واسه آزمون ها نمیخوندم. اما این یکی رو که خوندم افتضاح شدم.مسابقات آزمایگاه فیزیک هم افتضاح بود.یادمه روز قبلش رفتیم مدرسه تا رفع اشکال کنیم.اول من اشکالام رو پرسیدم وقتی نوبت به بقیه رسید چون دبیرمون سرش شلوغ بود با دوستم رفع اشکال میکردم و تقریبا همه رو مسلط بودم اما روز آزمون نمیدونم چی شد.وقتی آزمونم رو دادم آخرین لحظه دیدم همه ی سوال ها رو جواب دادم و هیچکدوم رو هم شک نداشتم.یه چیزی بالای 90% حساب کرده بودم و با دوستام که حرفیدم تقریبا بهتر از اونا داده بودم.هر روز میرفتم دنبال نتایج....وقتی اومد شاخ در آوردم.برای اولین بار واسه درس گریه کردم.آخه واقعا بدشانسی آورده بودم.مثل مرحله ی اول که وقتی پاسخنامه رو دادن و ما درصد گرفتیم از همه بالاتر شدم اما وقتی کارنامه مون رو دادن من نفر سوم شده بودم(!)میدونستم اشتباه وارد کردم.ولی وقتی این اتفاق تکرار شد دیگه ایمان آوردم که من خیلی گیجم.......روز جشن هم که رفتم مثلا جایزه ام رو بگیرم یه سوتی ای دادم که دل همه شاد شد.فکر کردم جایزه ی من دست مدیرمونه رفتم طرفش و ازش گرفتم.وقتی داشتم از پله ها میومدم دیدم از پشت هی صدام میزنن.نگاه میکنم میبینم این مال من نیست.بعد فهمیدم که دبیر فیزیکمون مال من رو گرفته بوده.رفتم که ازش بگیرم صورتش رو آورد جلو.فکر کردم میخواد روبوسی کنه.صورتم رو بردم طرفش که یهو در گوشم گفت:خانوم شما باید اول میشدین ها.

من که سرخ شده بودم گفتم چشم خانوم ایشاا.. . مرحله ی بعد.آخرشم من تنها کسی بودم که وقت گرفتن جایزه روبوسی کردم(چون دلم نشکنه)


نظرات 10 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ق.ظ http://salar021.tk

تبادل لینک

.:: علی ::. سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ق.ظ http://norouzshop.mihanblog.com

^^^^^^^^^^^^^^^^#####^^^^####^^^^^^
^^^^^^^^^^^^^^#^#^#^^^^#^^^^^#^^^^^
^^^^^^^^^^^^^#^#^^#^^#^^^^^#^^#^^^^
^^^^^^^^^^^^^#^#^#^#^#^^^##^^^#^^^^
^^^^^^#^^^^^#^^^#^#^#^####^^^#^^^^^
^^^^^^##^^^^#^^^#^#^^^^#^^^#^#^^^^^
^^^^^^###^^^^#^^^#^#^^^#^^#^^^#^^^^
^^^^^^#####^^^#^^#^^#^^##^^^^^#^^^^
^^^^^^^#####^^^############^^##^^^^
^^^^^^^^^^##^^^^##^^^^######^^^^^^^
^^^^^^^^^^^##^^###^####^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^^^#####^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^^###^^^^####^^^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^^##^^^^^^^#####^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^##^^^^^^^^^^####^^^^^^^^^^^
^^^^^^^##^^^^^^^^^^^^###^^^^^^^^^^^

سلام دوست گرامی

وب خیلی خوبی داری [قلب][گل][گل]

همین جور داشتم برای خودم تو نت میگشتم وب قشنگت رو دیدم[قلب]

کارت خیلی خوبه بهت تبریک میگم[گل]

یه سر به وبلاگ من هم بزن اگه خواستی و دوست داشتی بگو تا لینکت کنم

منتظرم ها

یادت نره

http://norouzshop.mihanblog.com

خانه به دوش سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام.آخه چرا؟تورو خدا دم عیدی زنگ بزنین بهشون.هم اونا رو خوشحال میکنین هم خودتون از تنهایی در میاین.
کجا نوشتم؟
خدا هر دوشون رو بیامرزه.اونا رفتن ولی شما که هستین.باید زندگی کنین.انقدر با یاد گذشته ها خودتون رو آزار ندین.
نمیدونم قبل از سال نو میاین یا نه.اگه نیومدین امیدوارم سال خوبی داشته باشین(در کنار همسرتون:دی)واسه ما هم دعا کنین که........
خداحافظ

پریا سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:23 ب.ظ http://www.blogme.blogfa.com

واقعا لپتو بردی جلو ماچت کنه؟!!!
عجججججب سوژه ای بودی بابا!
بعد اونم برای اینکه دلت نشکنه ماچت کرد؟!
ای ول بابا

بابا هر آدم عاقلی وقتی یه نفر صورتش رو بچسبونه به صورتت شک میکنه دیگه.به خصوص اگه همچین یه نموره فکرت منحرفم باشه.
برای اینکه تابلو نشم.پشت سرم همه ی دبیرا خندیدن.یه چیزی فرای سوپه بودم

پریا سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.blogme.blogfa.com

بعد اونوقت آزمون چی بود؟!
آزمون چه وقتی؟!
از اینایی که برای آمادگی کنکور میگیرن؟
خب خیلی خوبه سوم شدی که
آفرین دخترم تو ما رو سرفراز کردی

نه بابا.آزمایشگاه فیزیک.
پری همچین حواست نیست ها.مرحله ی اول کلاسی بود.
الان اگه تو جمله ی آخر بذارم سر افکنده سوتیت رو ماست مالی کردم.
آفرین دخترم تو ما رو سر افکنده کردی
قابلی نداشت عسیسم

پریا سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:25 ب.ظ

بعد اونوقت جایزه ت چی بود بیزحمت؟!
منم میخوام

۵هزار تومن.اینجوری الکی نگوباید بگی پپپپپپپپپنچ هزااار تومن.
میخواتم یکم دیگه روش بذارم ازین گردنبندا واسه رو مانتوم بگیرم اما یهویی یادم اومد 2تا دارم نوی نو.حالا قراره جوراب بگیرم:دی
پری خیلی باحالی.الان دلم خواست ماچت کنم.آیا مقدور است با این توضیح که بنده پسر میباشم؟
پریییییییی من هنوز نمیتونم شماره ات رو داشته باشم؟

پریا چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:14 ب.ظ

تو غلط کردی پسر باشی

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟بقیه اش جواب نداشت؟یه سوال پرسیده بودم

پریا چهارشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:10 ب.ظ

با اون چراااااااااااااای غلیظی که تو گفتی جواب بقیه ش نه می باشد!
از کجا مطمئن باشم؟!

از اونجا(چشمک)

سیاوش یکشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:56 ب.ظ

باریکلا کارت درسته...

کدوم کارم؟

پاییـــــــــــــــــــــــــزان چهارشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ق.ظ

من هیچوقت نمره برام اهمیت نداشت ولی بعضی وقتا پیش میومد انقدر حساس میشدم رو نیم نمره و یک نمره که اشکم در میومد .در چنین مواقعی بدجور اعصابم میریخت بهم...

خوبه حالا روبوسی کردی...

من که عمرا واسه نمره گریه نمیکنم.فقط یه بار اعتماد به نفسم تخریب شد.شکست روحی خوردم و این حرفا.آخه خیلی زور داره روز قبل از آزمون از همه بهتر یاد داشته باشی یهو ببینی انقدر نمره ات پایین شد.حالا واسه مرحله دوم که عملیه دعا کن خوب بدم.
چه فایده ؟ضایع شدیم رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد