hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

در راستای پی نوشت پست قبل

بالاخره زنگ زد.اما اصلا خبر خوبی نداشت.پای تلفن وقتی گفت:متاسفم اشکام بی خاتیار ریخت.شانس آوردم یه لیوان آب نزدیکم بود.یکم آب خوردم.و با ظاهری بی تفاوت گفتم:ممنون که خبر دادین.بازم ببخشید این مدت مزاحمتون شدم.

گفت:خواهش میکنم.وظیفه ام بود.خلاصه شرمنده ام.

و گوشی رو گذاشتم.به نظرت فهمید دارم گریه میکنم؟

ممنون از دعاهاتون.چاره ای ندارم جز اینکه بگم قسمت نبود